نمایش جزئیات
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها- سید مجید بنی فاطمه
اللهم صل علی صدیقة الطاهره،فاطمةالزهرا،سیدة النساءالعالمین
مادر برای عمر کمت گریه می کنیم
هر شب برای قد خمت گریه می کنیم
هر روز ِ ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه می کنیم
ما بچه های مادر ِ پهلو شکسته ایم
از رفتن ِ قدم به قدم گریه می کنیم
هر جا که دود و آتش و مسمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه می کنیم
ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه می کنیم
*ان شاءالله میآد اون كسی كه باید انتقام بگیره،علامه ی امینی فرمود:تا بین در و دیوار قرار گرفت،فضه رو صدا زد،باباش رسول خدا رو صدا زد، اما تا زمین افتاد صدا زد: مهدی بیا*
چادر نماز فاطمه حصن ِ حصین ماست
ما زیر سایه ی علمت گریه می کنیم
توفیق گریه را تو خودت می دهی به ما
پس پای سفره ی کرمت گریه می کنیم
ایوان طلا و گنبد و گلدسته ات کجاست؟
حالا که گم شده حرمت گریه می کنیم
شاعر:حسین ایزدی
گریه ی میكنم برای مادری كه مردم مدینه یه بار حالش رو نپرسیدن، بعد از واقعه ی در یه نفر نیومد احوال بپرسه، عوض ِ اینكه احوال بپرسن جلوی ِ علی رو گرفتن، گفتن:به زهرا بگو،دیگه بسه،چرا اینقدر گریه میكنه.فرمود:*
گردد اگر چه غرق به خون پای تا سرم
به زان كه بنگرم غم غربت به شوهرم
مرگ من از فشار و در و دیوار خانه نیست
این غصه می كشد كه غریب است شوهرم
...
ای آسمان عاطفه ؛پرواز بی کران
بعد از تو ناتوان شده بال کبوتران
خیر النسایی و به خودت می شناسمت
دنیا نداشت غیر خودت از تو بهتران
دینم حرام اگر که به غیر تو رو کنم
تو مال ما بهشت خدا مال دیگران
شایسته است بعد بیابان نشینی ات
گوشه نشین شوند تمام پیمبران
دستش شکسته باد هر آنکه تو را شکست
نانش حرام باد هر آنکه تو را در آن.....
....کوچه فقط به خاطر یک قطعه خاک زد
باید از این به بعد بمیرند نوکران
این روزها که حرمت رویت شکسته شد
خوب است گوشواره درآرند مادران
اینها تو را زدند و غرور علی شکست
آری شکستنی است غرور دلاوران
بعد از تو احترام ندارد قبیله ات
مادر که رفت وای بر احوال دختران
شاعر:علی اکبر لطیفیان
*خدا ان شاءالله هر كی مادر داره، خدا براش نگه داره، بخدا اگه یه روزی بری خونه ببینی مادرت حالش خوب نیست دست و پات رو گم میكنی،اگه یه روز ببینی سخت نفس بكشه دست و پات رو گم میكنی،اگه یه روز ببینی بابات گوشه ی خونه زانوی ِ غم بغل گرفته كاری نمیتونه بكنه،همه غصه های عالم رو دلت میآد،الهی مادر برات بمیرم كه بعد از درو دیوار هر روز آب میشدی،ان شاءالله هیچ وقت تو خونه مادر مریض نشه بخوای مریض داری كنی،یه وقت یه كسی مادرش مریضه میگن سن وسالی ازش گذشته،الهی برات بمیرم هجده ساله بودی یه كاری كردن مثل پیر زن ها دست به دیوار میگرفتی،قربون كسایی برم كه برا مادر بلند بلند گریه می كنند،داد بزن،اگه بهت گفتن چرا داد می زنی؟بگو:آخه مادرم سنی نداشت،مادر زمین بخوره ، اما جلو چشم بچه اش زمین نخوره،بمیرم برات كه جلو بچه هات كتك خوردی مادر،اسماء میگه: تا صدای در می اومد، دیدی تا صدای در میاد مادر میگه:باباست،داداشه، دایی است، زود مادر تشخیص میده،تا صدا در می اومد می گفت: من و كمك كن، خانم جان من خودم هستم، می فرمود:نه علی اومده،علی غریب ِ، من خودم می خوام در و بروش باز كنم،اوج روضه ی من اینه: روزهای اول می گفت: زیر بغل هاش رو می گرفتم آروم آروم می اومد جلوی در ، در رو باز می كرد، اما روزهای آخر نوك پاهاش به زمین كشیده می شد، می خوای دادت رو بلند كنم؟یه روز مادر با یه چشمش نگاه كرد،چرا می گم یه چشم؟آخه بعد ِ كوچه دیگه یه چشمش باز نمی شد،یه نگاه كرد گفت:علی جان یه چیزایی شنیدم آقا، چه چیزی عزیز ِ دلم؟ آقاجان شنیدم مردم ِ مدینه سلامت نمی كنند، علی برا زهرا یه مصیبت خونده هیچ كسی نخونده،صدا زد: زهرا جان من ِ علی سلام میدم روشون رو برمی گردونند،غریب آقا....*
دو دستم بسته بود،اما دو چشم من تماشا كرد
كه یارم عشق را بین ِ درو دیوار معنا كرد
*انگار دوست داری روضه ی كوچه بشنوی،اگه اهلشی من برات بگم؟ كسی كه پهلوش میشكنه نمی تونه خوب نفس بكشه، اما مادر ما دوید وسط كوچه،" من آروم میگم تو بلند داد بزن" همه رو كنار زد، یه نگاه كرد گفت: علی جان مگه زهرا مرده پا برهنه بیرونت ببرن؟دستش رو دراز كرد، كمر بند علی رو گرفت، چنان كمربند رو كشید چهل نفر به زمین افتادن،نانجیب یه نگاه كرد، گفت:قنفذ. چه كنم امیر؟ گفت: مگه نمی بینی یه زن با پهلوی ِ شكسته همه رو زمین انداخته؟ چه كنم؟گفت:یه كاری كن دیگه نتونه قدم از قدم برداره،چنان غلاف به بازوی مادر...حسینی ها،می خوای بریم كربلا؟تو كربلا یه نامردی یه نگاه كرد،گفت:حرمله چرا بیكار ایستادی؟چه كنم امیر؟ گفت: مگه سفیدی ِگلوی ِ علی رو نمی بینی؟ یه تیر به حلقوم ِ این بچه زد...حسین....*
.