نمایش جزئیات
روضه حضرت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج حسن خلج
می شویم امشب، با اشك دیده
هم جای ِ میخ ِ در، هم تازیانه
كردی وصیت ساعات آخر
غسلت دهم یا فاطمه، اما شبانه
*فاطمه همش توی این فكر بودم چرا وصیت كردی شبونه غسلت بدم؟شروع كرد به غسل دادن*
حالا می فهمم علت ِ وصیتت رو
خواستی نبینم روز روشن،صورتت رو
*ای..... امشب دیگه روضه خون نمی خوای، خودت باید روضه خون ِ خودت باشی،وای مادرم،وای مادرم... آی مفقود الاثر ها خوشبحالتون بالاخره پیدا شدید، اما مادر هجده ساله ی ما هزار وچهارصد ساله مفقوده الاثره، هر چی شیعه می گرده قبرش رو پیدا نمی كنه. شهدا رو وقتی بعد از گذشت سال ها پیدا می كنند، طبیعی است وزنی نداشته باشند،اما ظرف هفتاد وپنج روز مادر ما آب شد.*
می شویم امشب، با اشك دیده
هم جای ِ میخ ِ در، هم تازیانه
كردی وصیت ساعات آخر
غسلت دهم یا فاطمه، اما شبانه
حالا می فهمم علت ِ وصیتت رو
*اسماء میگه : دیدم علی سرش رو گذاشت به دیوار،های های داره گریه می كنه، گفتم:علی جان شما گفتید: بچه ها آروم باشند خودتون بلند بلند؟فرمود:الان دستم رسید به بازوی ورم كرده ی فاطمه.*
حالا می فهمم علت ِ وصیتت رو
خواستی نبینم روز روشن،صورتت رو
كشته من و بازوی ِ تو
خونابه ی پهلوی ِ تو
*خوش به حالت، خودت رو برا بی بی بزنی،رفیقت دستت رو می گیره، اما خونه ی علی كسی نبود كسی رو بگیره،زینب می زد،حسین می زد، حسن می زد، یه وقت جبرئیل نازل شد،علی بچه ها رو بگیر*
كشته من و بازوی ِ تو
خونابه ی پهلوی ِ تو
*اسماء میگه: من آب می ریختم علی می شست اما میگه دیدم از زیر بدن بی بی خون جاری شده*
كشته من و بازوی ِ تو
خونابه ی پهلوی ِ تو
مردم تا دیدم روی تو
*خانم ِ جوونم،ای ....... این روضه، اونایی كه عاطفی اند:*
قرارمون چی میشه پس
تنهام گذاشتی هم نفس
خونه شده برام قفس
*خانم ِ جوونم....*
*فرق ِ بین زن و مرد اینه:مردها وقتی می خوان نفس عمیق بكشن،فیزیكشون اینجوریه،از بطن نفس می كشن، از شكم ،نفس عمیق كه می كشن این بطن ِ كه حركت میكنه،اما زنها وقتی می خوان نفس عمیق بكشن، این سینه است كه باز و بسته میشه، استخوان سینه شكسته،با هر نفسی كه فاطمه می كشه...... نمی دونم با چه مكافاتی علی غسل داد،كفن كرد، حالا می خواد بندای كفن رو محم كنه،صدا زد حسن جان،حسین جان، بیایید با مادرتون وداع كنید،امام حسن رفت صورتش رو گذاشت كف ِ پای مادر، حسین اومد كنار ِ مادر، یه وقت این بندهای كفن از هم باز شد،دو دستای فاطمه بیرون آمد،یعنی عزیزان من بیایید در آغوش ِ من، حسن و حسن رو به سینه چسباند، نمی دونم حسین سمت جراحت سینه بود یا حسن،اما گمان كنم حسین، صورتش رو كه گذاشت رو سینه ی مادر، همین كه برداشت..... زینب بمیره حسین جان صورتت رو خونی نبینه،گذشت تا اینكه كربلا گفت:خودم برم خونهای صورتش رو پاك كنم، از بالا تل زینبیه نگاه كرد دید دور ِ گودال حلقه زدن، شمشیرها میره بالا میاد پایین، سرازیر شد، چادر ِ عربی دور پاهاش می پیچه، هی زمین می خوره هی بلند میشه،خودش رو رسوند كنار گودال، گفت: الان می رم سرش رو به زانو می گیرم، ولی وقتی رسید دید ملعون داره میاد بیرون، دامنش رو جمع كرده،خون از دامنش می ریزه.....رفت تو گودال، زینب دید نفر اول نیست،ظاهراً جد اطهرش هم بود،پدرش بود،مادرش هم بود. از قدیم و ندیم وقتی گره ها و مشكلات سنگین به كار بود متوسلات متعدد كرده بودن،كار درست نشده بود این روضه رو می خوندند، دیگه رد خور نداشت، خیلی روضه سنگین ِ: هر پنج تن تو گودال نشستن، ببخشید اشتباه گفتم:چهارتن نشسته یه تن افتاده،پیغمبر بالای بدن، علی سمت راست فاطمه سمت چپ، حسن پایین پا،زینبم اومد كنار مادر، یه خورده خیره خیره به این بدن نگاه كردن،یه مرتبه پیغمبر دست برد به حلقوم حسین، از خونها كه می جوشید برداشت،به سرو صورت،محاسن رو خضاب كرد،علی دست برد به حلقوم حسین، از این خونها به محاسن میكشه،زهرا دست برد، از این خونها برداشت به گیسوانش میكشه،زینب هم به مادر اقتدا كرد، حسن هم به پدر، حسین.......*
.