نمایش جزئیات
روضه _ حضرت زهرا سلام الله علیها _ استاد شیخ حسین انصاریان
چه شب عجیبی بود برای امیرالمومنین، من با تحقیق این رو میگم ،اون شب یه دونه غریبه تو خانه نبود ، با تحقیق میگم ، نه مرد غریبه نه زن غریبه... پنج نفر تو خونه بودن،امیرالمومنین،امام مجتبی هشت سالش بود،امام حسین هفت سالش بود،زینب کبری شش سالش،خواهرشم پنج سالش بود،وقتی حضرت از دنیا رفت اولین پیشنهادی که به این چهارتا بچه کرد ، گفت نمیگم گریه نکنید" داغ دار باید گریه کنه؛ اما با صدا گریه نکنید ، چون ما تو این شهر خیلی غریب شدیم ، تمام این شهر نسبت به ما بیگانه اند ،اینا چه میدونن، علی کیه؟فاطمه کیه؟حسن کیه؟حسین کیه؟گریه کنید که یه مشت بی شعور صدای گریه تون رو بشنوند؟!!! گریه کنید ،خدا صدا گریه تون رو میشنوه ، ملائکه میشنوند ،پیغمبر میشنوه،تا ساعت از دوازده رد شد،بدن رو از اتاق آورد تو حیاط،کل خونه به هشتاد متر نمیرسه،هیچ هم برا امیرالمومنین برداشتن و حمل بدن به تنهایی سخت نبود ،چون امام صادق میگه از مادرم غیر پوست و استخوان چیزی باقی نمانده بود.... آورد تو حیاط صدا زد حسن جان ،حسین جان .... شما آب بیارید ..... شما رو بدن مادر آب بریزید من بدن مادرتون رو غسل بدم.... غسل تمام شد،بدن رو کفن کرد،ما نمیدونیم با چه حالی این بدنو غسل دادن،با چه حالی کفن کردن!! وقتی بدن در کفن پیچیده شد صدا زد بچه های من این آخرین باری هست که مادر رو می بینید،بیاید با مادرتون وداع کنید .... امام مجتبی اومد صورت رو صورت مادر... ابی عبدالله صورت کف پای مادر دوتا دختر صورت رو بدن مادر ،واقعا علی رو بی تاب کردن،این منظره براش قابل دیدن نبود، میومد حسن رو برمیداشت میبرد کنار.... میومد حسین رو برداره میدید حسن میدوه دوباره خودشو رو بدن مادر میندازه....." .