نمایش جزئیات

روضه _ شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها _ میثم مطیعی

روضه _ شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها _ میثم مطیعی

ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو

*زهرا! دل ِ علی برا حرف زدنت تنگ شده،زهرای من وقتی صورتت رو می دیدم،غم های عالم از دلم می رفت،غیر این مدت آخر كه قضیه بر عكس شد،وقتی صورت مباركت رو نگاه می كردم،غم های عالم به دلم می نشست،زهرا! دلم برا صدای ِ ملكوتیت تنگ شده،صدات غم از دل ِ علی می بُرد.*

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو

*با علی حرف بزن، "کَلِّمینِی" . زهرا جونم وقتی نافله می خوندی،صدای مباركت رو می شنیدم،وقتی قرآن تلاوت می كردی،وقتی علی رو صدا می زدی:یاابالحسن!. اما زهرا الان كنار تربتت نشستم،یه صدا زدنت علی رو كشت،هنوز ناله ی یا فضه ی تو مانده به گوشم،اون لحظه ای كه فضه رو صدا كردی: "یا فضّةُ خُذینی وَ الله قَد قُتِلَ ما فی أحشائی." فضه به داد برس،محسنم رو كشتند.*

ای جان ِ حیدرت به فدایت، سخن بگو

جانم به لب رسید برایت، سخن بگو

در غربت مدینه تویی همدم ِ علی

دل تنگ شد برای صدایت،سخن بگو

*زهرای من! الان با نشنیدن صدات دارم جون میدم،نه تنها علی،بچه هاتم دارن می میرند،مثل فردا پسراش اومدن هی صدا زدن: "کَلِّمینِی یا اُما! فَـأَنـَا ابْـنُك الحُسَین،" اما امشب جواب بچه هاش رو داد،موقعی كه علی غسل رو تمام كرد،كفن كرد،بندهای كفن رو بست، حسنین آمدند،ناله زدند، "کَلِّمینِی، کَلِّمینِی"،می گفتند،یه وقت دست هارو از زیر كفن بیرون آورد، دو تا آقازاده رو به سینه چسبانید،امیرالمؤمنین قسم یاد كرد" أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا قَدْ حَنَّتْ وَ أَنَّتْ" پسراش گفتن:با ما حرف بزن،اما زهرا ناله زد، مثل اون موقعی كه بین در و دیوار بود،زهرا،همیشه پدر صدای تو رو می شنید، غم از دل ِ بابا می بردی،اما اون جا یه جور دیگه ناله زدی، :"یا أبَتاه! هکَذا یُفعَلُ وَ ابنَتِکَ" ببین دارن با دخترت چه می كنند.امشبم ناله زد، وقتی علی از غسل فارق شد،دست ها رو از زیر كفن بیرون آورد،ناله زد،صیحه زد،اما زهرا با ناله ی تو ملائكه ی آسمان ها همه سوختند، ببین با دل علی چه شد؟ زهرای من موقع غسل و كفن ناله زدی،علی هم یه ناله ای زد، به همه گفته بود آروم گریه كنید،مردم مدینه خبر دار نشن، شاید حیفش اومد بیان كنار جنازه ی مادر، صورت بچه هاش رو كبود كنند، اما یه وقت دست به دیوار گذاشت،شروع كرد های های گریه كردن،علی مگه بازوی ورم كرده اش رو ندیده بودی؟ *

در خاك نیست جای تو،خاموش می شوی

من می روم به خاك به جایت، سخن بگو

*یه ذره با علی حرف بزن،دردهای دلت رو به علی كه نگفتی،زخم های بی شمارت رو برای علی نشمردی،علی تنها مونده،روضه ام تموم ِ،شام غریبان همیشه روضه اش كوتاهه*

هم صحبت همیشه ی جمع ملائك ِ

اینك علی فتاده به پایت،سخن بگو

*نمیدونم شاید زهرا باهاش حرف نزد،یه وقت رو كرد سمت قبر پیغمبر،صدا زد:یارسول الله، شروع كرد با پیغمبر حرف زدن، "قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِكَ صَبْرِی" صبر ِ علی كم شده.زهرای من:*

با بازوی ِ شكسته،تویی حامی ِ علی

آه! ای شكسته دست ِ دعایت، سخن بگو

ای خطبه ی فصیح تو چون روضه آتشین

دنیا سكوت كرده برایت،سخن بگو

***

زهرا گذشت و خاطره هایش هنوز هست

در مسجد مدینه صدایش هنوز هست

***

عصا سلاح ِ كلیم است،نی سلاح علی

علی به وقت حوادث عصا نمی گیرد

عصای فتح یدالله ذكر ِ یا زهراست

بدون فاطمه فیض از خدا نمی گیرد

*ده مرتبه همه بی بی رو صدا بزنند:یازهرا.....*

.