نمایش جزئیات
روضه جانسوز _ حضرت زهرا سلام الله علیها _ استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
السلام علیک یا ام الحسن و الحسین و یا بضعه الرسول
روز آخر به اندازه ی تمام کارهایی که تو این مدت مریضی رو زمین مونده بود ، فاطمه یه تنه کار کرد .... خونشو آب و جارو کرد ... بدن بچه هاشو شستشو داد ... موهای زینبشو شانه کرد ... لباس هاشونو عوض کرد ... مثل قدیم ها براشون نون درست کرد ، انقده بچه ها خوشحال شدن ، از خوشحالی بلافاصله از حجره بیرون رفتن ... مادرم همینو میخواست ، بچه ها از حجره برن بیرون ، فرمود سلما بیا ، بستری که تا امروز کنار دیوار پهن کرده بودی ، بلکه دیوار کمکم کنه بتونم راه برم ، این بستر رو بیار وسط حجره پهن کن ، آخه علی داره میاد .... الله اکبر ... اینو حتی اهل سنت هم نقل کردن (تو خود حدیث مفصل بخوان این مجمل ) بستر رو آورد وسط حجره پهن کرد ، تا امیرالمومنین وارد شد این صحنه رو دید ، علی هم تعجب کرد ، فرمود سلما دختر ابی رافع قبل ازین که علی بیاد یه سفارش به تو میکنم مبادا بزاری علی کتف و شونمو نگاه کنه .... الله اکبر ... همین لحظه امیرالمومنین وارد شد ، سلما میگه من آمدم پیغام زهرا رو برسونم ؛ خود علی پیش دستی کرد ، فرمود میدونم چی گفته ، فرموده : فلا یکشفن لی احدا الکتفاً..." مبادا کتف و شونمو به احدی نشون بدی ... از شماها می پرسم مگه این کتف و شانه چی شده بود؟!! این همون کتف و شانه ای که "کان قنفذ لک ...."
.