حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه بسیار جانسوز_ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج حیدر خمسه

روضه بسیار جانسوز_ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج حیدر خمسه

دست نوازشش دگر از کار مانده است

در بازویش مدال غم یار مانده است

با این که نا نداردو قدش کمان شده

چون کوه پشت حیدر کرار مانده است

زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد...

*به خدا خیلی حرفا رو نمیشه زد" هیچ وقت کسی نمیتونه بگه،مثل،مادرمو زدن " آره والا،سادات بده یه پسر بیاد بگه مادرمو زدن .... اما من میگم*

چنان سیلی سریع و بی هوا آمد ...

خودم دیدم ......

ننم ای وای .... ننم ای وای ....

عزیزم هنوزم ، تو خیلی جوونی

مگه قول ندادی کنارم بمونی

داری با سکوتت منو می سوزونی

سه ماهه که روتو ازم می پوشونی ...

علی رو حلال کن که پهلوت شکسته ....

*فاطمیه نیومده هنوز،چه خبرتونه؟!! این برا اونا که گریه نکردن میگم*

علی رو حلال کن که پهلوت شکسته

علی رو حلال کن که بازوت شکسته

*امام زمان (عج) ازت معذرت میخوام اینو میخوونم*

روی پیرهن تو دیدم خون تازه

دیدم داره اسما،یه تابوت میسازه

مرو نور خونم ... مرو مهربونم ...

*تو همین روزا بود اومدن عیادت مادرمون،بزار اینجوری بگم،گفت خیلی سال پیش اولادش تو مدرسه معلمه صداش کرد،گفت سید بیا برا پسرت"رفتیم شروع کرد بی ادبی کردن،حرفایی رو زد یه نگا کردم دیدم بغض کرده" گفت به بچه م اشاره کردم هیچی نگیا، معلمه"خیلی بهم ریختم؛ گفت بچه م که رفت به معلمه گفتم ساداته ... مادرش زهراست ..."اگه دلش بشکنه واویلا ...گفت صبح اول صبح معلمه زنگ میزنه، آنی الان بیاین مدرسه،هی پرسیدم طوری شده؟!! گفت بیا بیا ..." رسیدم مدرسه میخواست دستامو ببوسه،پاهای بچه مو ببوسه،چرا چی شده؟؟؟ گفت مادرمو خواب دیدم .... مادرم سیده ست ...." گفت چه کار کردی با پسر زهرا ...." من همین جا یه گریز بزنم ...."مگه امام حسن ،پسر سادات نبود ...؟!!! یه بغضی کرد ...." آه .... سه ماه هی نگا میکرد به مادر ... یاد اون روز افتاد .... رو پا وایساد .... هر کاری کرد نشد ...،دست رد شد .... یه جوری خورد .... صورت به دیوار خورد .... آه .... گوشواره شکست .... یا زهرا .....صدات برسه مدینه یا زهرا .....*

ببین دشمنم قد علم کرده زهرا

*اومد بالاسرش*

چقدر پلکای تو ورم کرده زهرا ...

همونی که می زد تو رو تازیونه

برای عیادت اومد توی خونه ....

* گفت فاطمه م،اومدن دم در،فاطمه جان،همونایی که به تو جسارت کردن (ببین اینجا ولایت پذیری رو ببین) نگاه به امیرالمؤمنین کرد گفت خونه،خونه ی تو" بیت بیتک" اگه تو میگی بیان،بیان" اما من ازینا نمیگذرم .... آه به بابام شکایتشونو می کنم،

تموم امیدم،همه ناامید شد

یه جوری لگد زد که بچم شهید شد ...

*امام زمان،سادات من معذرت میخوام*

دیدم خونمون شد برات قتلگاهو

زدن چل نفر  وای ... زن پا به ماهو

نرو نور خونم .... نرو مهربونم ....

مرو ای جوونم ......

.