نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز_ظهر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها_سید مهدی میرداماد
دلم خونه فضه ... پریشونه فضه ..
میدونم که مادر نمی مونه فضه ....
*الکی بهم امید نده،من دیشب تا صبح کنارش خوابیده بودم ... همه چیز رو فهمیدم ....*
دلم خونه فضه ... پریشونه فضه ...
میدونم که مادر نمی مونه فضه ....
الهی بمونه که خیلی جوونه ...
*اخه من هنوز چهار سالمه*
الهی بمونه که خیلی جوونه ...
یعنی میشه من رو،رو زانوش بشونه ...
یعنی میشه دیگه،سرش رو نبنده ....
یعنی میشه بازم ببینم میخنده ....
*صدا نالت برسه مدینه ...*
یعنی میشه دستی که روضه ش غلافه
دوباره بتونه موهامو ببافه؟؟!!!
*دیشب میخواست موهامو شونه بزنه تا دستشو آورد بالا ... دیدم زیر لب میگه آه .....*
الهی بشکنه .......
*گفتم و نشستم،گریه کردی نکردی تموم شدا ..... زینب داره میگه:*
بزار تا سرم رو،روی پاش بزارم
بزار فضه مرهم رو زخماش بزارم
یه زخم رو بازو ... یه زخم رو گونه ...
ولی زخم پهلوش دلو می سوزونه ....
یه پهلو که انگار بهش نیزه خورده ...
*وای ..........*
*یه جایی دلم رفت ،هر کی بامن میاد بسم الله...،اونجایی که زهرا جواب علی رو نمی داد،امیرالمومنین با خطاب های مختلف صداش زد،یافاطمه .... یا اُم الحسن و الحسین ... یابضعة خیرالورا ... همه ی اینا جواب علی رو نداد"
(خدا هیچ مردی رو به روزگار علی نندازه)شروع کرد التماس کردن ... صدا زد من علی ام .... بابا،با من حرف بزن ....
ببرمت کربلا .... یه روزی ام حسینش سر علی رو بغل کرد ... من باباتم با من حرف بزن .....
حسین .......
مرحوم مقرم میگه،میگه یه "ابا" گفتن یه بابا گفتن ،یه ابتا گفتن،یه نفس میخواد فقط" اما وقتی رسید بالاسر علی .... کار تموم شده بود ..." یه نگا کرد دید یه لخته خون تو دهن علی ..." مرحوم مقرم میگه ابی عبدالله دست برد خون دهن علی رو پاک کرد .... بچه یه نفس کشید ... شروع کرد دست و پا زدن ....هی گفت پسرم ..... ولدی علی...
ای حسین ......
.