نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز_ویژه فاطمیه _ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج حسن خلج

روضه و توسل جانسوز_ویژه فاطمیه _ شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _حاج حسن خلج

السلام علیکِ یا سیدتی و مولاتی یا فاطمة الزهراء

از بازی عجیب فلک آه میکشیم

از زخمهای خورده نمک آه میکشیم

*عجب روزگاری بازی درآورد ... خانومی که تا چند روز پیش ملیکهٔ عالم اسلام بود ، دختر رسول خدا بود ...

حالا یه مشت رجّاله ریختند در خونش ... خدا شاهده مصیبت بی بی فقط لگد به در زدن و صورت مجروح و پهلوی شکسته نیست ... اونی که آدمو میکشه بد دهنی و بی ادبیه ...آی مادر ...الحمدلله امروز چشممون رو باز کردیم توی روضه ی مادرمون ... خداروشکر مادرمون دعوتمون کرد سر سفره ... با وجودی که حال مساعد نداره ... اما به زبان حال فرموده باشند ..بچه هام ، بیایید دورم بنشینید ... ماهم بچه های خانومیم دیگه ... هممون بچه های بی بی هستیم ... ان شا الله به جهت تشیّع ما درک میکنیم چی کشید خانوم ... اون بچه سید اهل شعر خیلی خوب و درست گفت ... عرض کرد خدمت بی بی ... خانوم جان ...*

چرخ ها با چرخ نیلی خورده ایم

با تو در آن کوچه سیلی خورده ایم

*خیلی آماده ای الحمدلله ... *

از بازی عجیب فلک آه میکشیم

از زخمهای خورده نمک آه میکشیم

آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت

*... یادم میاد بعضی وقتا توی روضه عرض میکردم به رفقا ... روضه امام حسین که خونده میشد میگفتم عرض کنیم حسین جان ... ما هیچ مرهمی برای زخمات نداریم ، این چهارتا قطره اشک رو بذار روی زخمات ... الان میخواستم به بی بی عرض کنم دیدم اشکهای ما شوره ... زخم صورتش میسوزه ...

آقا جان امام زمان کی میایی آقا ... یقهٔ این دوتا ملعون رو بگیری ازشون سؤال کنی ببینی چه جوابی دارن بدن ؟! ... آخه مادر هجده ساله من با شما چه کرده بود !؟... چه مادری ...*

آن صورتی که تاب نسیم سحر نداشت

حتی ز باد بال ملک آه می کشید

حالا چه آمده به سرش که تمام شب

از جای زخمهای فدک آه می کشید

قربون ناله های دلتون برم آی دوستان زهرا سلام الله علیها ...

الان که توی کوچه خیابون میومدیم همه دنبال کار و زندگیشون هستند ... با عجله میرن به مغازه ها ، به اداره ها ، به کاراشون برسند ، شما اینجا چی میخواهید؟ ... زبان حالت اینه ...کار و کاسبیم ، دار و ندارم مادرمه ... هر چی هست و نیست یه مادر جوونه ... اونم افتاده توی بستر ... آی بی بی ... والله سخته روشن خوانی سخته .. . جون دادن راحت تر از روضه خوندنه ... *

او بار شیشه داشت که در کوچه خُرد شد

آئینه بود و غرق ترک ، آه می کشید

یه روضه خوان آذری خیلی درست و قشنگ میگفت ... میگفت همه کس همه مصیبتی رو درک نمیکنه باید وقتش برسه جایگاهشو داشته باشه ... راست میگفت ...میگفت الان به من بگن که یه مادری بچش از دست رفت ، من چه میفهمم ... به اندازه خودم میفهمم ... اما به یه مادر بگن بچش از دست رفت ... تا بگن اشکاش جاری میشه ... چون مادره خودش میفهمه دیگه ... خوب می‌فهمه ... *

بین در و دیوار ، مادر ما ... صدا زد ...

خدایا گنج با گنجینه ام سوخت

یکی نبود بگه بیشرف ، نامرد ، مگه خبر نداشتی از حال و روز فاطمه ؟! ... مگه صدای زهرارو نشنیدی ؟! ... اگه بپرسید جوابش اینه ... خوده بیشرفش توی نامه اش برای معاویه نوشت ...معاویه! نزدیک بود دلم برای فاطمه بسوزه ... همین که صدای نفس نفس زهرارو میشنیدم ... اومد دلم به رحم بیاد ، یاد علی افتادم ، اینقدر بغض توی سینه ام جمع کردم ، هرچی زور داشتم توی پام جمع کردم*

خدایا گنج با گنجینه ام سوخت

میان شعله ها آئینه ام سوخت

طاقت داری؟! ... خیلی معذرت میخوام ... هم از شما معذرت میخوام .. هم از آقا امام زمان ... اما چه کنم دیگه ... روضه هست ... باید بگم دیگه ... کار من اینه ...

خدایا گنج با گنجینه ام سوخت

میان شعله ها آئینه ام سوخت

چنان مسمار در قلبم فرو رفت

که محسن گفت مادر ، سینه ام سوخت

.