حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل بسیار جانسوز_شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی (ره)

روضه و توسل بسیار جانسوز_شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها _مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی (ره)

حضرت از مسجد برگشت ...*وَ أمیر المؤمنین یَتَوَقَّعُ رُجوعَهاٰ إلَیه ...*یعنی علی علیه السلام نشسته بود در انتظار برگشت زهرا سلام الله علیها ...*وَ یَتَطَلَّعُ طُلوعَها عَلَیه ...* البته خیلی زیباست این جملات

یعنی چشم براه حضرت زهرا بود...تَطَلُّع به اصطلاح ما در انتظار بودن و به قول ما سرک کشیدن هست ... شاید علی علیه السلام دم درب خانه بود ، سرک میکشید ببینه حضرت کی برمیگرده ... مثل کسی که دلواپس باشه ...

این جمله رو قبلا نگفتم الان میگم..احتمال اینو میداد ... چون اینها دریده هائی هستند ... احتمال خطر میداد برای حضرت زهرا سلام الله علیها ... که بعد هم همین خطرو اجرا کردند... این تعبیر میگه دلواپس بود ببینه زهرا کی برمیگرده ... نکنه زهرا طوری بشه ...

تا اینکه دید آمد ... وقتی آمد ، حضرت آروم شد به اصطلاح ما ...

زهرا سلام الله علیها وقتی وارد میشن ، چشمشون میفته به علی علیه السلام که جملاتی داره اینجا ... (مفصله ولی من حالا دو جملشو میگم )

ظاهراً وقتی علی علیه السلام، زهرا سلام الله علیها رو میبینه خوشحال میشه و میاد داخل اتاق میشینه ... یه شکلی نشسته بود که‌ این جملات رو حضرت زهرا شروع کردند به گفتن ...

*إشتَمَلتَ شَملَةَ الجَنین وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ ....*

مثل طفل در رحم مادر نشستی! ... زانو به بغل گرفتی! مثل آدمهای متهم ، گوشه خونه نشستی! (خطابهائی هست که میکنه... من یه وقتی گفتم حضرت زهرا این جملات رو گفت بخاطر این که توی تاریخ بماند ، که من و شما نگیم چرا علی علیه السلام کذا)

 این جمله رو گفتند که دوجور هم نقل کردند ...*اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ ...* در جنگها گرگهارو میدریدی ...*وَ افْتَرَشت التُّرابَ ...* حالا خاک نشین شدی تو !؟ ...

اکثرا اینجور نقل میکنند ... یه نقل دیگه داریم

*و افْتَرَسَکَ الذُباٰب ...*مگسها دورت جمع شدند ، دارن تورو میدردند؟! آره ؟! فاتح خیبر ؟! تو این شدی حالا ؟!

علی علیه السلام همه حرفای خانوم رو گوش میده تا صدای مؤذن بلند میشه و تکبیر گفتنُ بعد هم شهادت به رسالت که میرسه و رو بلند میکنه و پاسخ حضرت زهرا رو همونجا میدهند  ... که اگر من بلند بشم ، شروع کنم به حرکت ، دیگه اسمی از پدرت روی مأذنه ها باقی نمی مونه و اسمی نمیبرند ...

این یه صحنه بود که‌ زهرا سلام الله علیها مسجد بود و علی علیه السلام خانه بود و به انتظار ...

یه صحنه ی بالعکس داریم ...

علی علیه السلام رفته بودند مسجد برای اقامه نماز ظهر ... از مسجد اومد بیرون ، یه وقت توی کوچه نگاه کرد دید اُم أیمن ، أسما بنتِ عمیس سراسیمه دارن میان ... اینها پیام زهرا رو میخواستند به علی علیه السلام برسونند ...

زهرا سلام الله علیها حالش منقلب شد ، به اُم أیمن و أسما گفت برید علی رو خبرش کنید ، از مسجد بگید برگرده ...

علی علیه السلام چشمش افتاد به اینها ... گفت ماالخَبر؟! چی شده؟! ...

*ماٰ لی أریٰ کُنَّ مُتَغَیِّراتِ الوُجوهِ و الصُوَر ...*

چیه؟! سراسیمه میدوید؟! رنگها از چهره هاتون پریده؟! چی شده؟!

گفتند یا امیرالمؤمنین ... سریع بیا خونه ، زهرا رو دریاب ، اما فکر نمیکنیم ، گمان نداریم که تو زهرا رو دیگه زنده ببینی! ...

علی علیه السلام به عجله اومد، وارد حجره شد ، چه صحنه ای رو دید ، من که نمیدونم بگم ... اما اینو مینویسند که یه مرتبه دیدند عبارو از دوش برداشت ... پرت کرد ... عمامه از سرش برداشت به یه طرفی ... بند قبارو باز کرد ... نشست زمین ... سر زهرا رو به دامن گرفت ...

در یه روایتی دیدم که میگه سر زهرا رو به سینه ش چسباند ...

صدا زد *یا زَهراٰ ... یا بِنتَ مُحمد المُصطَفی ...* جواب نشنید

*یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّكَاةَ بِأَطرافِ الرِّداءِ ...* جواب نشنید

من در یه روایت دیدم میگه ... *فَناٰدیٰ ...* یعنی یدفه علی فریاد کشید اینجا دیگه ...

*یَاابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِكَةِ فِی السَّمَاءِ ...* ای دختر کسی که شب معراج در آسمانها با فرشتگان نماز خوند ... جواب نمیاد

بالاخره میدونی چی گفت ؟!

گفت ...*یاٰ فاٰطِمه ، أَنَا ابْنُ عَمِّكَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ...*

ای فاطمه ... من پسر عموت علی هستم ...تا نام علی رو برد ، زهرا چشمشو باز کرد... علی گریه میکنه، زهرا گریه میکنه ...نقل کردند ... علی علیه السلام اشک زهرا رو پاک میکنه ، زهرا سلام الله علیها اشک علی رو پاک میکنه

.