نمایش جزئیات

ذکر توسل و روضه جانسوز__شهادت حضرتِ زهرا سلام الله علیها _ حاج میثم مطیعی

ذکر توسل و روضه جانسوز__شهادت حضرتِ زهرا سلام الله علیها  _ حاج میثم مطیعی

فاطمه کیست؟ آن که از مدحش

ناتوانند عالم و آدم

مانده ناکام این زبان در کام

شرمسار و سیاه نامه قلم

کفو حیدر شدی وگرنه نبود

احدی کفو او در این دنیا

آمدی تا فقط خدا باشد

مالک "لم یکن له کفوا"

در تمام صفات حسن و کمال

آینه دار مرتضی زهراست

بنگر اینک که خطبه فدکش

کفو نهج البلاغه مولاست

*وقتی مانع رسیدن فدک به بی بی شدند آماده شد بره مسجد،خطبه بخونه،در جایی که مردها حضور دارند زهرا چطور رفت؟روایت میگه:"لاثَت خِمارَها علی رأسِها" اون روسری بلند رو به سر انداخت"وَ اشتَمَلَت بِجِلبابِها"اون عبای بلند رو در برگرفت...اون لباسیکه تمام پیکر رو محیط بود..." و أقبَلَت فی لُمّةِِ مِن حَفَدَتِها و نساءِ قومِها" زن های اعوان و انصارش دورش رو گرفتند.زهرا بین زن ها حرکت کرد."فَنیطَت دونَها مُلائةُُ فَجَلَسَت"پرده آوردند؛پرده رو حائل کردند،زهرا نشست،آماده ی خطبه خوندن شد.*

در تمام صفات حسن و کمال

آینه دار مرتضی زهراست

بنگر اینک که خطبه فدکش

کفو نهج البلاغه ی مولاست

خطبه ای سطر سطر آن توحید

خطبه ای تالیِ کلام الله

اولین سطر خطبه اش آه است

آخرین سطر آن هم آه است آه...

*آخه روایت میگه تا زهرا نشست"ثمَّ عَنَّت عنَّةََ فَاَجهَش القوم َ  بالبکاء" اول یه ناله ی جانسوزی سر داد...زن و مرد...انصار و مهاجر همه شروع کردند بلند بلند گریه کردن...بی بی مهلت داد همه آروم بشن.

تا "بسم الله الرحمن الرحیم" رو گفت،مسجد غوغا شد.

شروع کرد خطبه خوندن؛یه جمله ای اینجا بگم و رد شم،مدح حضرت زهرا رو بشنوید.اینجا که بی بی داره خطبه میخونه،علی چه حالی داره؟علی خانه نشسته.روایت میفرماید:" و امیرُالمومنین یَتَوَقَّعُ رُجوعَها الیه..."علی منتظر بود...نگران هم بود...

"و یَتَطَلَّعُ طلوعَها علیه".." تَطَلُّع" یعنی سرکشیدن.هی علی می اومد صحن خانه دلش آروم نمیگرفت،هی میرفت داخل کوچه،منتظر بود...نمیدونم...شاید نگران بود نکنه دوباره به زهرا صدمه ای بزنند.نکنه دوباره اتفاقی بیفته...*

.

.

اولین سطر خطبه اش آه است

آخرین سطر آن هم آه است آه...

از سخایش سخن چه گویم من؟

در نیابد سخن سخایش را

من نگویم که خود بپرسید از

سوره "هل اتی" عطایش را

خانه سادگیست خانه او

خشتهای گلین و نان جوین

سفره دار خلایق است اما

نیست در خانه سفره اش رنگین

چون پدر رفت و منقطع شد وحی

همدمش ساخت حق، ملائک را

همچو مریم شنید در محراب

نغمه «أقنُتی لِرَبِّک» را

در عبادت سرآمد امت

شرح عشقش فراتر از عقل است

شِمّه ای گر ز وصف آن خواهی

«قَدَمَاها تَوَرَّمَت» نقل است

*روایت میگه:"ما کان فی هذه الامة اَعبَد مِن فاطمَة..."تو این امت عابدتر از زهرا نبود.انقدر تو محراب عبادت ایستاد"کانَت تَقوم حتّی تَوَرَّمَ قَدَماها..." پاهای مبارکش ورم کرد...*

در قدمهایش آن کبودی بود

تا نشان از عبادتش باشد

بازویش هم کبود بود ای وای 

که نشانی ز غربتش باشد

*پاهای مبارکش از شدت ایستادن در محراب عبادت ورم کرد اما این روزهای آخر نمیتونست ایستاده نماز بخونه.

امام صادق علیه السلام فرمود:"لَزِمَتِ الفِراش..."زهرا بسترنشین شد..."و نَحَلَ جسمُها‌ و ذابَ لَحمُها..."بی بی ما آب شد..."و صارَت کالخَیال..."مثل یک شبح شد....

آی جوونا ! آی محبین حضرت زهرا ! امشب که بی بی رو غسل میداد چیزی از بدن بی بی باقی نمونده بود...اما ورم پاش رو علی دید...من میگم و ترجمه نمیکنم..."فَماتَت حینَ ماتَت... و اِنَّ فی عَضُدِها کالدُّملُج مِن ضربَتِه..."علی یه وقت شروع کرد بلند بلند گریه کردن...دیگه داره غسل میده...زهرای من!...*

حرفهای نگفته ای داری

دردهای نهفته ای داری

زیر باران گریه ام امشب 

زخمهای شکفته ای داری

*بی بی رو کفن کرد با چه وضعی...*

باورم نیست در برابر من

این گل مانده در کفن، زهراست

باورم نیست پیش چشمانم

جسم بی جانِ جانِ من زهراست

* تشییع شد غریبانه...راوی میگه:"فلمّا نفضَ یدهُ مِن تُراب القبرِ"

همچین علی دست ها را از خاک قبر افشاند..."هاجَ بِه الحُزن..."غم و اندوه بهش هجوم آورد..."و اَرسَلَ دُموعَه علی خدَّیه.."شروع کرد های های گریه کردن...*

هست صبر جمیل حیدر هم

در فراق جمال زهرا کم

آید از مرتضی که صبر خداست

ناله «قَلَّ صَبری» از این غم

*یا رسول الله صبر علی کم شده..*

لیلة‌الدفنِ «لیلة‌القدر» است

شب معراج لیلة‌الإسرا

گشته خاموش «کوکب دُرّی»

خفته در خاک زهره زهرا

صاحب "ماسَئلتُکم من أجر"

خوب اجر تو را ادا کردند

خودت از دخترت بپرس و ببین

امتت بعد تو چه‌ها کردند

" فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ واَستَخبِرها الحال.."

صبر کردم اگرچه بود شگفت

از دل داغدار، این همه صبر

صبر کردم اگرچه بود شگفت

از من و ذوالفقار این همه صبر

*شده از خودتون بپرسید وقتی کار دفن تمام شد امیرالمومنین بچه ها رو چطوربلند کرد؟حسنم بلندشو..حسینم...وقتی این خانواده به کوچه ی بنی هاشم رسیدند.. وقتی علی در نیمه سوخته رو باز کرد..*

شاعر: محمد مهدی سیار

.