نمایش جزئیات

روضه و توسل جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس سیدمجیدبنی فاطمه

روضه و توسل جانسوز ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس سیدمجیدبنی فاطمه

السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام.

بهترین مدح رو امام صادق برای مادرشون خوندن...سئوال کردند آقا جان یا امام صادق "اِنسیة الحَوراء" یعنی چی...؟حضرت گریه کرد...گفت حور العین تو این موجودات، تو فرشته ها، انقدر لطیفه اگه یه برگ گل رو صورتش بشینه جا میندازه...مادر ما فاطمه از حور العین هم لطیف تر بود...حالا فهمیدی چرا هی زیر لب تو روضه ها میگی الهی بشکنه دست مغیره*

السلام ای ثمر عمر پیمبر زهرا

داده طاها لقبت حضرت مادر زهرا

کفو و همتای علی فاتح خیبر زهرا

به اَئمه شده ای حجت کبری زهرا

التماسیم و به الطاف شما محتاجیم

با همان دست دعا کن به خدا محتاجیم

وقت آن است که از خاک تو زَر جمع کنیم

چادرت را بتکانی و قمر جمع کنیم

باید از بین کلام نو نظر جمع کنیم

بازهم خطبه بخوانی و گوهر جمع کنیم

آن کسانی که به آئین خدا محتاج اند

به بیانات تو در دین خدا محتاج اند

*بی بی جان مردم خواب بودند...اگر بیدار بودند علی رو تنها نمیگذاشتند...اگه بیدار بودند غدیر رو به این زودی فراموش نمیکردند*

بگو از راه خدایی که فراموش شده

بگو از راهنمایی گه فراموش شده

از رسول دوسرایی که فراموش شده

بگو از حق ولایی که فراموش شده

پهلویت گرچه شکسته است ولی حرف بزن

بازهم فاطمه از حق علی حرف بزن

تو همان جمع فضائل تو همان جمع صفات

تو همان جلوه ی توحید تو همان جلوه ی ذات

احتجاجات تو لبریزِ دلیل و آیات

راه بی راهه شود دم نزنی تو هیهات

بگو این فتنه ی با رآیت اسلام از چیست

بی تفاوت شدن اُمت اسلام از چیست

با ولای تو نوشتن نجات مارا

با تو امروز نداریم غم فردا را

پس مگیر از لب ما خواهش یازهرا را

انقلاب تو گرفته است همه دنیا را

چیست فرمان ولایت همه باهم بودن

همه در دایره ی فاطمه باهم بودن

* اِ چرا روضه نمیخونی زودی بگذر...روضه از این عمیق تر که روزگار کاری کرد...چیزی نگذشت...بعد از شهادت پیغمبر...عوضِ اینکه برن تسلیت بگن...روزگار یه کاری کرد فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت...*

ای به زخم رخ و پهلو‌ی تو اکرام و سلام

ای که خون پسرت گشته قوام اسلام

فرصت گفتن از تو شده در این ایام

کربلا شرح غم توست به معنای کلام

از علی و غم او تو سخن آغاز نما

سفره ی درد غریبانه ی خود باز نما

غم علی، غصه علی،ناله علی، آه علی

نور الله علی، شمس علی، ماه علی

اول و آخر معراج علی راه علی

پهلویت داد شهادت ولی الله علی

خوش ترین درد علی ،خسته ترین مرد علی

به زمین خوردن من نیز صدا کرد علی

___________

چند وقتی است سرم روی تنم میافتد

دست من نیست که گاهی بدنم میافتد

تقش لاله به روی پیروهنم میافتد

دست من کار کند مطمئنم میافتد

من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است

بخدا بیشتر از تو جگرم سوخته است

* بین در و دیوار پهلوش و شکستن...بین در و دیوار بچش رو کشتن...وسطای کوچه جلو شوهرش غلاف به دستش زدن...آی جانم گریه کن فاطمیه...ایشالله هیچ وقت نبینی مادرت دست به دیوار بگیره...حاضری بمیری ولی یه وقت نبینی دست مادرت میلرزه...مادر ما دیگه چند وقته دستش بالا نمیاد موهای بچه هاشو شونه کنه...دیدی اونی که مریض داری میکنه یه جور خسته میشه...مریضم اگر مریضیش خیلی طول بشکه میگه خدایا راحتم کن بچه هام راحت بشت*

من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم

بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم

با تن سوخته تب دار شدن خسته شدم

من از این دست به دیوار شدن خسته شدم

شانه از دست من افتاد دلم زینب سوخت

چشم من بر حسن افتاد دل زینب سوخت

.

. *الهی برات بمیرم مادر...روایت داریم اهل بیت تاکید کردن...اگه کسی مریض شد زود بروید عیادتش...روحیه بهش بدید...خبر دادن گفتن زنای مدینه میخوان بیان ملاقات فاطمه...زنهای مدینه اومدن دور بستر بی‌بی رو گرفتن خانوم جان حالت چطوره...؟فرمود: بعد در و دیوار هر نفسی که میکشم خون تازه میاد...همیچی که زن های مدینه داشتن میرفتن...زینب اومد بدرقه کرد...همچین که بدرقه کرد در و بست دیدن زار زار گریه میکنه...حسن اومد جلو خواهرم چی شده گریه میکنی... گریه امونش نداد حرف بزنه...اما تا چشمش به حسین افتاد صدا زد داداش به تو میگم...زنای مدینه اومدن مادرو ملاقات کردن...خواهرجان باید خوشحال باشی اومدن عیادت کنن...یه نگاه کرد گفت داداش کاش نمیومدن...چرا عزیز دلم؟ گفت همچین که زنها میرفتن دم در...در گوشی بهم یه چیزای میگفتن...میگفتن دیگه زهرا رفتنیه...آخ مادر...آخ مادر... خیال کردی روضه برای ما روضه در و دیوار...اما برا فاطمه روضه در و دیوار نیست...روضش میدونی چیه*   گردد اگرچه غرق به خون پای تا سرم به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست این غصه میکشد که غریب است شوهرم   *آی ناله زنا...تا صدا در میومد میگفت فضه کمکم کن در و به روش باز کنم...خانوم جان...شما حالتون مساعد نیست...ما در رو باز میکنیم...میفرمود آخه علی غریبه...خودم در رو به روش باز میکنم... همچی که روزای اول...میگفت تا صدای در میومد...بی‌بی رو دستشو میگرفتیم می اومد جلوی در...در رو به روی علی باز میکرد....خوش اومدی آقای من...اما روزای آخر بلند میشد پنجه های پاش روی زمین کشیده میشد...دیگه نا نداشت...همچی که علی اومد یه نگاه کرد گفت علی جان...یه سوال ازت دارم... بگو خانوم جان...علی جان شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن...تو رو خدا حلالم کن...صدا زد زهرا جان علی سلام میده،مردم روشون رو برمیگردونن...آخ مادر...میدونی کی آدم میگه وای مادر...اون وقتی که نتونه کاری بکنه...علی رو دارن میبرن...زهرا اومد کمربند علی رو گرفت...آی آی آی... *   میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمیزند از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار میبینم به چشم نیمه باز خود جهان را تار میبینم   *یه اشاره کنم؟ مادرجان یه سیلی خوردی راه کوچه رو گم کردی...حسن دستت رو گرفت...من  بمیرم برا اون دختری که وسط بیابون...کتک خورد...هی میگفت عمو عباس کجایی ببینی رقیه رو کشتن...صدات میخوان برسه کربلا...بلند بگو حـــســـیـــن روزگار کاری کرد مادر ما بچه های قد و نیم قد داشت...اما دستشو آورد بالا...همین روضه ی منه نمیدونم میخوای چیکار کنی...همین مادر دست شکستش رو آورد بالا بچه هارو دور خودش جمع کرد...حسن جان حسین جان زینب جان...من دعا میکنم شما آمین بگید...همه گفتن الان مادر دعا میکنه...یه وقت دیدن صدا زد..."اللهمّ عجٌل وفاتی سریعاٰ"...خدا مرگ منو برسون...علامه ی امینی همین روضه رو در مشهد خوند...آیت الله العظمی میلانی بلند شد گفت آقای امینی...چرا حبیبه ی خدا تو سن جوانی از خدا طلب مرگ کرد..یه جواب داد...تا امروز هر وقت یادش می افتم زیر و رو میشم...یه نگاه کرد فرمود: آقای میلانی...آدمِ زنده پهلو میخواد...کسی که دنده هاش بشکنه نمیتونه راه بره...نمیتونه نفس بکشه...مادر ما دنده هاش خورد شده بود...وای مادر...وای مادر* .