نمایش جزئیات
آینه نور
اهل ولا مرحبا فصل سرور آمده
سینه سینای دل مرکز نور آمده
ساقی توحید با جام طهور آمده
جلوه گر از برج غیب آیت نور آمده
محو شده باطل و حق به ظهورآمده
که گشته روشن به او چشم دل خاص و عام
بیا به بوستان وحی فیض دگر را ببین
بدست شمس الضحی رشک قمر را ببین
روی ملک را نگر جنّ و بشر را ببین
با پدری چون جواد بهین پسر راببین
علی بخوانش ولی پیامبر را ببین
امام هادی است این هدایتش مستدام
محبّت اوبود عنایت واسعه
به امر ونهیش مدام جاذبه و دافعه
زفیض او شد قوّی باصره و سامعه
عنایتی از کفش عناصر رابعه
عنایتی از دمش زیارت جامعه
کز آن هزار آفتاب درخشد از هر کلام
ابوالحسن کنیه و علی بود نام او
زحود ، دل می برد کبوتر بام او
پرندگان هوا شیفته دام او
درندگان زمین اشک فشام رام او
چشمه آب حیات جرعه ای از جام او
الاالا تشنگان از او ستایند جام
به هرکجا ساکنم مرا وطن سامره است
تکلّمم روز و شب به هر سخن سامره است
نقل سخن سامره نقل دهن سامره است
مرا به جنّت چکار بهشت من سامره است
که خاک آن مظهر حیّ زمن سامره است
به صبحگاهش درود به شامگاهش سلام
پناه من کوی او ، نگاه من سوی او
کعبه من سامره ، قبله من روی او
رشته توحیدمن ، سلسله موی او
بهشت در سایه قامت دلجوی او
جهان هستی همه پر از هیاهوی او
عالم خلقت کند در حرمش ازدهام