نمایش جزئیات
دو تا خواهر دو تا دلبر
دو تا خواهر دو تا دلبر
دو تا ریحانه عشق
دو گل از آل علی و
که دو پروانه عشق
یه نفر حضرت معصومه
گل یاس رضا
یه نفر خواهر
سلطان غریبانه عشق
یه نفر دوری دلبر
زده آتش به دلش
یه نفر بوسه زده
بر رگ جانانه عشق
گشته قلبش پر غم یک خواهر
خواهری گشته حبیبش بی سر
خواهری آمده دیدار نگار
آن یکی گشته گلش نیزه سوار
زینبم خواهر شاه کربلا
زینب امام رضا معصومه
دختر زهرای اطهر
دیده ها شد سوی تو
فاطمه هستی ولی
بی بی نباشد روی تو
فاطمه هستی و نورانی
تو زهرایی ولی
کی شده بشکسته از
ضرب لگد پهلوی تو
از میان کوچه های شهر
قم کردی عبور
چادرت خاکی نشد
خونی نشد بازوی تو
ای که همچون مادرت مظلومه ای
ثانی زهرایی و معصومه ای
در دلم اندوه تو پاینده شد
از غمت داغ مدینه زنده شد
زینب امام رضا معصومه
رفتی از دست من
ای هستی من کوثر من
شویم از اشک بصر
جسم تو ای دلبر من
همچو من کودک ماتم زده ام می سوزم
شده او غرق عزا
همچو گلی در بر من
با چه حالی تنت ای گل
به دل خاک نهم
که کند ناله کنار
بدنت مادر من
آمدی سوی من
ای بانوی غم
هم ره محمل تو اهل حرم
همچو زینب نشدی بی معجر
یا ندیدی به گلویت خنجر
زینبم خواهر شاه کربلا
همچو زینب شده ای
در به در از خانه خود
شده ای غرق محن
از غم جانانه خود
تو ندیدی سر من
طعمه شمشیر جفاست
آتش کینه ندیدی
تو به گلخانه خود
چوب کین همدم
لبهای رضایت نشده
جای شلاق و ندیدی
به تن و شانه خود
همرهانت همگی کشته شدند
همه در خون خدا رشته شدند
غم و اندوه اسارت هرگز
شعله در خیمه و غارت هرگز
زینبم خواهر شاه کربلا
خواهر ضامن آهو
به دلش غم بنشست
عاقبت از غم دلبر
زجهان دیده ببست
خواهر کرب وبلا
آمده در شام بلا
سنگ کین آمد و
آن رأس چو ماهش بشکست
دختر فاطمه و بزم می اهل ستم
کوچه یهودیا معبر زینب شده است
بر سرشکش همه می خندیدند
پای سرها همه می رقصیدند
خارجی خوانده شد یاس علی
کافر دین شده احساس علی
خواهر کرب و بلا یا زینب