نمایش جزئیات
بحر طویل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها-حاج محمود كریمی
آب غسل و کفن ِ ختم رسل خشک نگردیده
که قرآن شده پامال
و فراموش شده، حرمت پیغمبر و دین و علی و آل
گروهی که شده بنده ی دجال
ستادند در بیت خداوند تبارک و تعالی
به درون کینه ی مولا نه حیایی و نه شرمی
ز رسول و علی و حضرت زهرا، عوض دسته ی گل
شاخه ی هیزم به سر شانه نهادند،در خانه ستادند
ز بیداد زبان را به جسارت بگشادند، که هان یا علی
از چیست که در خانه نشستی، در از قهر به روی همه بستی
اگر این لحظه در خانه ی خود را نگشایی
نیایی به سوی مسجد و بیعت ننمایی
همه آتش بفروزیم و در خانه بسوزیم
بسوزیم حسین و حسن و فاطمه ات را
که از این شورش و تهدید
تن زینب و کلثوم و حسین و حسن و فاطمه لرزید
کشیدند ز دل ناله که ای ختم رسل
سر به درآور ز دل خاک و ببین غربت ما را
در آن حادثه ی شوم، به اذن علی آن رهبر مظلوم
که مظلومی او ،تا ابدالدهر بود بر همه معلوم
مه برج حیا فاطمه آمد پس در، گفت که ای قوم ستمکار
به جرأت شده با ذات خدای احد قادر دادار
پس از رحلت پیغمبرش آماده ی پیکار
چه خواهید ز آل نبی و شیر خدا حیدر کرار
ندیدید که ما در غم پیغمبر اکرم همه هستیم عزادار
دریغا که همان عهدشکن های دو روی همه غدار
عوض شرم و حیا پاسخشان شد شرر نار
ز بیت ُالحرم وحی بر آمد شرر و دود سوی گنبد دوار
خدا داند و زهرا که چه رخ داد میان در و دیوار
چه با فاطمه از آن لگد و ضربت در شد
به هواداری او محسن شش ماهه سپر شد
به خدا زودتر از مادر مظلومه ی خود گشت فدا شیر خدا را
نفس فاطمه از درد درون قفس سینه ی افروخته پیچید
که می خواست شود زیر و رو از ناله ی او شهر مدینه
که به هم ریخت نظام فلک از ناله ی یک یا ابتایش
چه بگویم که سخن در جگرم لخته ی خون گشته و
انگار که بازوم شکسته است
و یا درد کنم در دل و در سینه و در پهلویم احساس
و یا مانده به رویم اثر سیلی و انگار
که پشت در آن خانه ز شلاق ستم گشته تنم
یکسره مجروح نه آخر مگر از آب و گل فاطمه کردند مرا خلق
نباشم به خدا شیعه اگر حس نکنم
آن همه دردی که فرو ریخت به جان تن زهرا
به تن پاک و شریفی که محمد زده گل بوسه
چو آیات خدا بر همه اعضاش
به قرآن بود این درد درون تن ما
تا پسرش مهدی موعود بیاید
شرر آتش جان و دل کل محبان علی را بنشاند
ز عدو دادِ دل مادر مظلومه ی خود را بستاند
بگشایید به تعجیل ظهورش همه شب دست دعا را
به خدایی ِ خداوند در این صحنه ی ایجاد
علی دوست تر از فاطمه نبود
شاعر:حاج غلامرضا سازگار
*خودش فرمود:*
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
سند معتبرم بازوی ِ خون آلودم