نمایش جزئیات
بیش از این سوختن نمی خواهم-حاج محمود كریمی
بیش از این سوختن نمی خواهم
گریه بر خویشتن نمی خواهم
مده زحمت به بازویت مادر
به خدا پیروهن نمی خواهم
درد داری تو استراحت كن
نیمه شب آب من نمی خواهم
ای كه غم دیده از وطن هستی
بعد از این من وطن نمی خواهم
فكر عریانی مرا كم كن
غرق در خون كفن نمی خواهم
وقت قتلم میا سوی گودال
وقت كشته شدن نمی خواهم
تو ببینی كه شمر می آید
از تو بر سر زدن نمی خواهم
روی تو سایه ای كبودین داشت
سر سالم به تن نمی خواهم
شاد كن جان من كه غمگین است
رحم كن بر دلم كه مسكین است
روز اول كه دیدمت گفتم
آن كه روزم سیه كند این است
نكشد كس كمان عشق با زور
عشق شاه همه سلاطین است
بی رخت دین من همه كفر است
با رخت كفر من همه دین است
گه گهی یاد كن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است
بنوازی و پسش بیازاری
آخر ای دوست این چه آیین است
روز اول كه به استاد سپردند مرا
دیگران را هنر آموخت مرا مجنون كرد