نمایش جزئیات
بنگر كه دیگر یا علی افتادم از پا
این روزها كارم به جای خانه داری
بغض است و داغ و اشك و آه و بی قراری
بنگر كه دیگر یا علی افتادم از پا
باید كنی كم كم دگر فكر نزاری
من دوست دارم مادر این خانه باشم
اما بود این زخم هایم سخت كاری
باید چگونه شانه زد بر موی زینب
با این فغان و اشك و آه و بی قراری
همسایه ام دیشب دعا بر مرگ من كرد
من كه همیشه كرده ام همسایه داری
پرسید دیشب زینبم با گریه از من
آیا برای زندگی میلی نداری
دیدم كه زینب خیره گشته بر لباسم
گفتم عزیزم لاله ها را می شماری
یك بار دیگر مادرانه روی زانو
او را نشاندم یاد ایام بهاری
می خواستم دستی كشم روی سر او
دستم نكرد این آرزو را باز یاری
با گریه گفتم دخترم در خانه ی من
باید تو باشی مادرت را یادگاری
زینب مبادا چادرت خاكی ببینم
هرگز مبادا پیش دشمن كم بیاری
پس وعده ی ما قتلگاه پایین نیزه
باید بیایی تا به پای من بباری
حسین غریبه حسین