نمایش جزئیات
آتش بیداد
جگرم از اثر زهر جفا می سوزد قلبم از آتش بیداد و بلا می سوزد
شد خزان گلشن عمرم به بهار هستی که از این حادثه کانون وفا می سوزد
آتش ظلمت دژخیم مرا می سوزاند کس نپرسید که این لاله چرا می سوزد
متوکل ز ستم سوخت سراپای مرا او ندانست در این شعله که را می سوزد
در حقیقت به جنان قلب علی و زهرا از ستم کاری این خصم خدا می سوزد
ابر شب خیمه زد امروز به دشت خورشید شمع دین در ره حق گشت فدا می سوزد
دهمین حجت حق لاله باغ احمد نور چشمان نقی جان رضا می سوزد
تو در این تعزیه تنها نخوری غم زیرا
کاندرین سوگ دل اهل ولا می سوزد