نمایش جزئیات
بگشودی عاقبت گره ی معجر مرا-حاج محمود كریمی
بگشودی عاقبت گره ی معجر مرا
دیدی نشان پیری و موی سر مرا
دیدی تمام آنچه نشانت نداده ام
ناگفته های سوخته ی حنجر مرا
آثار آن حجوم كه با تیغ در غلاف
دستی شكسته ساقه ی نیلوفر مرا
امشب كبودی بدنم فاش می كند
راز وصیت سحر آخر مرا
با اینكه راحتی كه دهن باز كرده است
جان می دهی كه غسل دهی پیكر مرا
تنهاتر از همیشه به اكراه می بری
از آشیانه سوخته خاكستر مرا
بر روی دست می بری از بس سبك شدم
تا پای قبر این بدن لاغر مرا
شبیهه شمع چكیدن به تو نمی آید
و مرگ را طلبیدن به تو نمی آید
خودت بگو كه مگر چند سال داری تو
جوان شهر خمیدن به تو نمی آید
فقط بلند مشو كه زود می اُفتی
بدون بال پریدن به تو نمی آید
تلاش كن كه دو چشمی مرا نگاه كنی
چنین ندیدن و دیدن به تو نمی آید
چه خوب بود فقط گوشواره می افتاد
چه كردند؟ شنیدن به تو نمی آید
تكان نخور نفس سینه جابه جا نشود
نفس بلند كشیدن به تو نمی آید
بمان كه دخترمان را خودت عروس كنی
به آرزو نرسیدن به تو نمی آید
.برچسب ها
- اشعار سینه زنی حضرت فاطمه (س)
- حاج محمود کریمی
- آموزش مداحی
- متن شعر سینه زنی برای حضرت فاطمه
- متن شعر سینه زنی شهادت حضرت فاطمه الزهرا
- متن شعر سنگین سینه زنی حضرت زهرا
- متن شعر سنگین سینه زنی شهادت حضرت فاطمه
- متن شعر سینه زنی واحد
- متن شعر سینه زنی سنگین برای شهادت حضرت زهرا
- متن شعر سنگین برای شهادت حضرت فاطمه