نمایش جزئیات
دسته گل فاطمه
ای دهمین اختر برج هدا از تو هدایت شده خلق خدا
نام تو نام علی مرتضی کنیه زیبای تو ابن الرّضا
دسته گل فاطمه اطهری گوهر نه یم ، یم دو گوهری
بحر به موج کرمت یک حباب ذرّه ای از مهر رخت آفتاب
سامره با تربت پاکت بهشت جنّت و زیبائی آن بی تو زشت
چرخ کهن پیش تو جرمی صغیر صد متوکّل به حضورت حقیر
جود تو چون لطف خدا متّصل خاک درت آبروی اهل دل
وادی ایمن دل آرام تو شیر درنده به قفس رام تو
آینه ی احمدی و داوری نجل جواد و پدر عسکری
مروه صفا یافته از روی تو کعبه نشانی بود از کوی تو
سزد سر از عرش بر آریم ما کز تو چنین جامعه داریم ما
جامعه نه بلکه روایات نور صحفه به صحفه همه آیات نور
جامعه یعنی آیت محکمه دائرة المعارف ائمّه
جامعه انوار هدایت بود جامعه خورشید ولایت بود
گفت چنین راوی نیکو سیر حکایتی ز آن شه والا گهر
که دیده از فتنه این روزگار گشت به مرکب متوکّل سوار
گفت که خلق از پی اجلال او پیاده آیند به دنبال او
بود در آن عرصه میان همه پای پیاده پسر فاطمه
هم قطرات عرقش بر جبین هم به لبش ذکر خدای مبین
سوخته از آتش غیرت چو شمع حرمت او شکسته در بین جمع
دیده چو بر ماه رخش دوختم اشک فشان ز آتش غم سوختم
گفتمش ای آیت حقّ الیقین از متوکّل چه توقّع جز این
زین عمل زشت خود این زشت خو بوده جسارت به تو مقصود او
گفت به پاسخ پسر فاطمه نیست مرا زین ستمش واهمه
من به مقام و رتبه و جاه ، کم از بچه ناقه صالح نیم
ناخن من به محضر ذات هو نیست کم از ناقه و فرزند او
یعنی که عمر ظلم پاینده نیست بیشتر از سه روز او زنده نیست
بعد سه شب از دم شمشیر تیز شد متوکّل بدنش ریز ریز
از پس او معتمد نابکار گشت چو بر گرده امّت سوار
داد جفا و ستم و قهر داد تا پسر فاطمه را زهر داد
آن همه سر تا به قدم جان پاک لاله صفت شد جگرش چاک چاک
سوخت از این غم دل اهل ولا سامره شد در غم او کربلا
«میثم» اگر وصف غمش می کند
اشک نثار حرمش می کند
حاج غلامرضا سازگار