حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج مجتبی رمضانی

روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _  حاج مجتبی رمضانی

"اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة،بِمُوالاتِكُمْ عَلّمَنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا" دل ما را غم او بود چنین عاشق کرد اشک کافی است؟نه والله،که باید دِق کرد لایقِ وصل نبودی به عزاخانه ی او ای دل! این صاحب عزا بود تو را لایق کرد کشته ی اشک کند گریه،چه داغی است مگر که در این داغ،حسین بن علی، هِق هِق کرد پشت در فاطمه اش سوخت و لب دوخت علی می توان آه! چه با مَردمِ بی منطق کرد لال بودن سرانِ عرب آن روز ولی دفنِ نیمه شبِ زهرا همه را ناطق کرد صبحِ امروز زنی خورد زمین در کوچه خبر آمد سَرِ شب شوهرِ آن زن دِق کرد دلم با مدینه نمیشه صاف بازم زندگیمُ بهم بِباف بهت گفته بودم برو بسه تو زورت به قنفذ نمیرسه یه جوری تو رو زد که نَفَسِ مَنُ بگیره با دستی که رفته زیرِ غلاف،علی بمیره از صبرِ شوهرت،سوء استفاده کرد دیدی که نَقشَشُ آخر پیاده کرد کجا رفته بودی بدونِ من؟ شنیدم تو کوچه تو رو زدن دعا کن عزیزم برا حَسَن چه کابوسِ تلخی دیده حَسَن همش میگه مادر! تو رو زدن هیچکی نبود بگه این گُل که پَرپَرِ این زن که می زنید ناموسِ حیدرِ * امام حسن مجتبی میگه: خودم دیدم مغیره مادرم رو لگد میزنه، هر وقت مغیره رو می دید گریه می کرد...چرا گریه میکنی؟ آخه بد جور مادرم رو میزد...آخرین باری که مادرم افتاد رو زمین، آخرین لگد رو همین مغیره زد...* خاک به سَرِ من مونده زیرِ دست و پا مادرِ من زدنش جلویِ چشایِ تَرِ من *امام صادق علیه السلام فرمود: مرگِ مادرِ ما، به دلیل ضربه هایی بود که قنفذ زد..ما یه عُمری داریم میگیم: قنفذ به بازوها زد...مگه میشه به بازو بزنه و مادرِ ما بمیره؟ اما نه فقط بازو رو نزد...بازو رو زد،صورت رو زد،چشمایِ مادرِ ما خون شد...* خاک به سَرِ من مونده زیرِ دست و پا مادرِ من زدنش جلویِ چشایِ تَرِ من خاک به سَرِ من آخرش جلو چشمِ پدرِ من خورد زمین مادرِ بی سپرِ من در شکست مادر شکست جلو غریبه ها غرورم آخر شکست *یه جمله از امام حسن بگم: اگه یه روز با مادرت بری بیرون، اتفاقی برا مادرت بیوفته، یه عُمر خودت رو سرزنش میکنی...میگه: امام حسن همیشه ناراحت بود، من نتونستم به مادرم کمک کنم...* مَردکِ پَست که عُمری نمکِ حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم بر خورد ایستادم به روی پنجه ی پا، اما حیف دست او رد شد و بر مادر خورد .