نمایش جزئیات
روضه و توسل به حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها_ سید مجید بنی فاطمه
چه غصه ها که نخوردی برای همسایه هنوز هم که تو داری هوایِ همسایه کمی به فکر خودت باش در قنوتِ شبت بزرگ هست عزیزم خدایِ همسایه تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی ز گریهی تو در آمد صدایِ همسایه * این شبا تو جلسه بدون توسل و حاجت اگه بیای خودت ضرر کردی .. امشب با خانم حرف بزن .. بگو امشب اومدیم با بچه هات هم ناله بشیم .. خدا رحمت کنه همه پیرغلامایی که این مسیر رو به ما نشون دادن ..* دعایِ توست که مرگت سریع تر برسد همین شده ست دقیقا دعایِ همسایه کمر به قتل تو بستند باز هم بانو به فکر نانِ شبی و غذایِ همسایه به زخم دست تو پاشید آن نمک را که گرفته بود ز دستت گدایِ همسایه *همش برا دیگران دعا میکرد .. خودش پهلوش شکسته بود .. از فراق باباش رسول خدا ناله میزد .. عاقبت بچه ها دور مادرُ گرفتن گفتن مادر میشه ازت یه خواهشی داشته باشیم؟!.. اگر میشه خودت برا شفایِ خودت دعا کن .. همش داری برا همسایه ها و دیگران دعا میکنی .. یه روز بچه هارو صدا زد کنار بسترش گفت بیایید می خوام دعا کنم انقدر بچه ها خوشحال بودن گفتن الحمدالله مادر میخواد برا خودش دعا کنه .. حسن و حسین کنارِ بستر مادر زینب و کلثوم کنار بستر مادر دو تا بچه ها دوتا دستاشونُ آوردن مقابل صورتشون منتظر مادر دعا کنه .. دیدن بی بی آروم آروم دسته شکسته و لرزونشُ بالا آورد .. دعایِ مادر رد خور نداره یه مرتبه دیدن مادر گریه کنان یه دعایی کرد اللهم عجل وفاتی سریعا .. این بچه ها دستا رو سرشون اومد .. خدایا تو شاهد باش ، یه کاری کردن مردم مدینه، زهرایی که بچه های قد و نیم قد داشت از خدا طلب مرگ کرد .. (یه چی بگم دادت بلند شه؟..) همین روضه رو علامهی امینی میخوند آیت الله عظما میلانی بلند شد گفت آقای امینی سوالم اینه چرا مادرِ ما فاطمه از خدا طلب مرگ کرد ؟!.. ناله امینی بلند شد گفت آخه هر آدم زنده ایی پهلو میخواد .. کسی که پهلوش صدمه ببینه نه میتونه راه بره .. نه میتونه نفس بکشه .. نه میتونه بشینه .. مادر ما پهلو شکسته بود .. همه مادرا دردشونُ از بچه هاشون قایم میکنن نیمه شب میذاشت بچه هاش میخوابیدن تازه نالش بلند میشد .. آه صورتم .. آه پهلوم .. آخ محسنمُ کشتن ..* .