حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج میثم مطیعی

روضه و توسل به حضرت  زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج میثم مطیعی

شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم *غریبانه ز خانۀ مولا رود بیرون جنازۀ زهرا .. فقط چندنفر کنارش بودن .. وقتی میخواست بدن رو دفن کنه مَحرمی نداشت که کمک کارش باشه .. مردی نبود که علی بگه بدن رو بگیر و آماده کن .. ای کاش چند نفر بودن کنار بچه هاش .. تسلا میدادن .. گریه نکن زینبم .. بچه هاش کمک می کردن خاک رو قبر بریزن کار دفن تمام بشه .. اگه مردم مدینه بیدار بشن به بدن مادر ما رحم نمی کنند ..* دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه به دستِ خود گلِ خود را چنین به خاک سپردم؟ شد اشکِ غربت و گل کرد رویِ خاکِ مزارش هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصّه که خوردم *چقدر تو رو غصه دادن علی جانم .. امیرالمومنین ، زهرا رو که از دست داد طبق روایت منهدم شد .. دیگه کسی نبود علی رو یاری کنه .. کسی رو نداشت .. هم زمخشری نقل کرده هم منابع شیعه نقل کرده .. پیغمبر،علی رو دید ، صدا زد:«سلام علیک یا ابَالرَّیحانَتَین ..» سلام ای پدر دو گل خوشبوی من از این دنیا.. علی جان «فَاَن قلیلِِ یَنهَدُّ رُکناک ..» چیزی نمیگذره دو رکن تو منهدم میشه....تو دیگه مثل مرده متحرک میشی بین این مردم.. راوی میگه: «فَامّا قُبِضَ رسول الله..» وقتی پیغمبر از دینا رفت علی فرمود: «هذا اَحدَ رُکنَی ..» این اولین رکن علی بود....سه روز قبل رحلت این رو فرموده بود به علی....راوی میگه «فَلَمّا تُوُفّیَت فاطمَه..» فاطمه که از دنیا رفت.. «قال علی علیه السلام هذا رکنُ الثّانی ..» این رکنِ دوم علی بود .. شب ها بچه هاشُ می خوابوند می آمد کنار قبر زهرا گریه می کرد ..* شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را سحر به غربتِ خانه، جز اشک و آه نبردم *امیرالمومنین با هزار زحمت بچه هاشو می خوابوند .. تنها .. بی صدا.. شبانه می آمد کنار تربت زهرا.. همچین که برمیگشت با چه صحنه ای مواجه میشد؟ آیا بچه هاش خواب بودن؟ من که باور نمیکنم .. همیشه این منظره رو تصور کردم.. بچه هاش بلند شدن .. یکی گوشۀ خونه سر به دیوار میذاره .. یکی زانوها رو بغل گرفته سر به زانو گذاشته .. حسنش رو نمیدونم .. زهرا ! این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟ هی دستِ مشت کرده به دیوار می زند.. من ایستاده بودم .. نگاه می کردم .. مادرمُ میزدن .. کاری ازم بر نمی آمد ..ای مادر ..* بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم شاعر: سیدمحمدجواد شرافت .