نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _ حاج محمدرضا غلامرضازاده

روضه و توسل به حضرت  زهرای مرضیه  سلام الله علیها _ حاج محمدرضا غلامرضازاده

افضل الاعمال من گریه برای فاطمه است برکت این زندگی از روضه های فاطمه است درس توحیدم بوَد زهرا شناسی، زین سبب می پرستم آن خدایی که خدای فاطمه است منکر این روضه ها! بشنو که گفته رهبرم روزی یک سالِ کشور در عزای فاطمه است چشم دل واکردم و دیدم که قرآنِ خدا آیه هایش یک به یک مدح و ثنای فاطمه است هیچ کس با پایِ خود در مجلس روضه نرفت هرکجا روضه بوَد، مهمانسرای فاطمه است گرچه باشد قبر او بین قلوب شیعیان عالم امکان ولی دولتسرای فاطمه است *میبینم من هنوز روضه نخواندم ،چشما همه گریانه .. خدا این اشک برا فاطمه رو لحظه به لحظه زیادتر کنه ..* خلقت جنت برای شیعه ی حیدر بود نار، جای منکرینِ بی حیای فاطمه است بین قبرم دو ملک تا سینه ام را بو کنند پیش خود گویند:«به به، این گدای فاطمه است» *باورم نمیشه تو کوچه ها کتکت زدن .. باورم نمیشه لگد به پهلوت زدن .. یا فاطمه الزهرا .. وقتی بی بی رو صدا میکنی همه بچه هاش میان .. امام حسن میاد ، امام حسین میاد .. امیرالمومنین میاد .. از همه بالاتر صاحب الزمان میاد .. دم در می ایسته میگه خوش آمدید مجلس مادرم فاطمه .. هرجا نشستی صدا منو میشنوی صدا بزن :یا فاطمه الزهرا .. * بود و نبودم زهرا چرا ورم گرفته بازوت میریزه خون همش از پهلوت ترک نشسته رویِ اَبروت باسِ کبودم زهرا داره میسازه حیدر تابوت چرا میخندی تو بر تابوت امان از دلِ حیدر .. سه ماهِ رو میگیری ببین سه ماهِ نا آرومم چه پرپری گلِ معصومم کنارِ من بمون خانومم .. دردِ دل من زهرا دیگه بدون تو با چاهِ نصیبِ من همیشه آهِ غم نبودنت جانکاهِ امان از دلِ زینب .. روضه بخوانم و از همه التماسِ دعا .. صدا زد اباذر به همۀ مردم بگو برن خانه هاشون ، همچین که مردم متفرق شدن اسماء رو صدا زد .. اسماء مقداری آب گرم کن میخوام بدن زهرامُ غسل بدم .. تو خونه آرام آرام آب گرم کرد .. به بچه هاش گفت بلند بلند گریه نکنید .. بچه های با ادبِ فاطمه آستین به دهان گرفته بودن .. علی آماده شد غسل دادن .. یه موقع اسماء میگه دیدم مولا شروع کرد بلند بلند گریه کردن .. آقا مگه شما نفرمودید آرام گریه کنید ؟! .. فرمود اسماء دستم به بازوی شکستۀ زهرام خورد .. اسماء، زهرا به من نمیگفت .. به هر طریقی بود بدن رو غسل داد ، کفن کرد .. یه مرتبه خطاب رسید علی اجازه بده بچه ها برا آخرین بار با مادرشون وداع کنن .. همین که فرمود بچه ها برید با مادرتون وداع کنید .. روایت داره دستای فاطمه از کفن بیرون آمد بچه هاش رو در بغل گرفت .. زینب خودشَ رو سینۀ مادر انداخت .. حسن بالاسرِ مادر نشست .. اما ابی عبدالله رفت پاهای مادر رو در آغوش گرفت .. صدا اومد هاتفی ندا داد ، علی عرش به تلاطم افتاده .. بچه ها رو از رو بدنِ مادر جدا کن .. همۀ روضه ها باید ختم به کربلا یشه .. بریم کربلا .. من نمیدونم اینجا سخت بود زینبُ از رو بدن جدا کردن ؟! یا وقتی سنان و خولی اومدن زینبُ از بدنِ حسین جدا کردن .. ای حسین ... از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین .