نمایش جزئیات
روضه و توسل جانسوز به حضرت اُم البنین علیها السلام به نفس حاج محمود کریمی
گداىِ خوشه چينم تا قيامت خِرمنِ او را كه حسرت مي كِشد فردوس عطر گُلشنِ او را چنان مشكل گشا ،باب الحوائج،كاشف الكرب است گرفتند اوليا اللهِ عالم دامنِ او را نديدم سربلندو سرفرازى را مگر اينكه بديدم محضرِ اُم البنين خَم گردنِ او را مُعَيَّن گشته مزد فاطميه دست اين بانوست كه معنا كرده سفره دارِ زهرا بودنِ او را اميرالمومنين همسر ، ابوفاضل پسر ، به به بنازم اين مقام و جاه و شأن اَحسنِ او را عباى مرتضى را وصله كه ميزد همه ديدند كه نخ ميكرد جبرائيل بعضاً سوزنِ او را * روزي كه وارد شد بر اميرالمؤمنين به عنوان نو عروس،هم حسن مريض بود و هم حسين...اول اومد نشت كنار اينها گريه كرد،آب آورد، پذيرايي كرد...اصلاً ديوانه ي حسن و حسين بود...* {تا عليِ اكبر و قاسم به من گفتند: مادر! در دلم گفتم: اكنون واقعاً اُم البنينم} زيارت ميكنم جاى رباب و نجمه و زينب مَزارِ اَطهرِ او را ، مُعلّا مَدفَنِ او را اگر ديروز جارو كرد زيرِ پاىِ زينب را كنون جارو كشند اينسان ملائك مَسكنِ او را چنان جانسوز مرثيه ميان كوچه سرميداد كه ميديدند مردم گريه هاى دشمنِ او را به او گفتند عباست...صدا ميزد حسينم كو؟ نشانش داد زينب پاره ى پيراهنِ او را (شاعر محمدجواد پرچمی) * هر چه ما بخونيم، روضه خوانيِ اُم البنین خودش نميشه...* یا مَن رَاَی العَباس کَرّ عَلی جَماهیرِ النَّقَد وَ وَراهُ مِن اَبناءَ حَیدَرَ کُلُّ لَیثٍ ذی لَبَد اُنِّبئتُ ان ابنی اُصیبُ براسه مَقطوعِ یَد وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِراسه ضَربُ العَمَد لو کانَ سَیفُکَ فیَ یَدیکَ لَما دَنی مِنه اَحد *اگه شمشير دستش بود كسي جرأت نمي كرد بهش نزديك بشه... " عَمَدَ الحَديدُ بِكربلا، خَسَفَ القَمَر....* .