حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام _ کربلایی محمدحسین پویانفر

روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام _ کربلایی محمدحسین پویانفر

مرد شب زنده دار سجاده مردی از جنسِ عالم بالا مردی از جنس آیهٔ تطهیر مردی از خانوادۀ زهرا در زمانِ عبادتِ صبحش جا نمازش فرشته باران بود در زمانِ کرامتِ دستش خانه اش کعبۀ فقیران بود کاش امشب نسیمِ ماه رجب برساند به ما دعایش را برساند به روح مُردۀ ما بوی سردابِ سامرایش را بین این حجره ای که دربسته است برتنش زهر کارگر گشته چقدر دست و پاش می لرزد چقدر رنگ و روش برگشته اثرِ زهرِ روسیاست اگر پلکِ چشمِ ترش کبود شده چقدر مثل مادرش زهراست چقدر پیکرش کبود شده او که خود دل شکسته بود اما دل اورا شکسته تر کردند آیه های نجیب و پاکش را بین بزم شراب بردند کس نپرسید بین این مجلس این ولیِّ خدا گناهش چیست آیه هست و پیاله هست اما این وسط اما جای خیزران خالیست اَلامان از حکایتِ زینب آنکه در طشت آسمان را دید آنکه پیش نگاه غمبارش لب و دندان وخیزران را دید اَلامان از حکایتِ زینب آنکه در مجلس بَدِ دشمن داد می زد لبِ امام مرا پیشِ چشمِ سه ساله چوب مزن (علی اکبر لطیفیان) * مجلس شراب بردنت آقاجان! اما دختر باهات نبود، خواهرت، همسرت نبود. وای از اون ساعتی که یه عده نامحرم دور تا دور ایستادن بودن، صدا زد: بابا!...* چوب از یزید خورده ای و قهر با مَنی خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود بیهوده زیر منتِ مرهم نمی روم این پا برای دختر تو پا نمی شود کار از حنا و شانه کشیدن گذشته است مویی که سوخته گره اش وا نمی شود _ بی هوا درب خانه ات وا شد عده ای نانجیب آمده اند بین سجده، بدون عمامه پیِ تو ای غریب آمده اند *میخوام بگم: یا امام هادی! بی هوا دَرِ خونه ات رو باز کردن، اما همسرت بین در و دیوار نبود...* می کِشد با دو دستِ بسته تو را * همۀ این ها رو میشه مدینه نگاه کنی،امام سجاد فرمود: دست من رو مثل جدم میان کوچه ها بستن. گفتن: آقا! مگه دست امیرالمؤمنین رو چطور بستن؟ آقا فرمودن: سَرِ امیرالمؤمنین پایین بود، اینقدر لباس مولا رو کشیدن،لباس پاره شده خبر نوشته: شونۀ مولا نمایان بود، از یه طرف چهل نفر،از یه طرف یه خانم هجده ساله، یه وقت دومی یه نگاه کرد، صدا زد: قنفذ چرا ایستادی... کاش با غلافِ شمشیر میزد، نه والله، غلاف و شمشیر با هم بودن...* می کِشد با دو دستِ بسته تو را دل به تقدیر داده بودی تو دشمنانت سوار بر مرکب پشت مرکب پیاده بودی تو جان فدایت که روضه خوان بودی یادِ نورِ دو عین افتادی عقب قافله زمین خوردی یادِ بنتُ الحسین افتادی تا رسیدی به کاخ آن ملعون پر و بالت تمام خاکی شد ذره ای از بها نمی افتد گیرم اصلا امام خاکی شد متوکل شراب آورد و...‌ بعد از آن هم کمی به تو خندید طعنه زد لااقل بخوان شعری شعر خواندی و وجودِ او لرزید دلِ زهراییت شکست آن جا یادت افتاده بود بزم شراب یاد دندان و خیزران بودی یادت افتاده بود اشکِ رباب یادت آمد شراب را می ریخت به روی زخم دیده ی جدت چشم عباس خیره شد ناگه سوی رأس بریده ی جدت می چکید اشکش از نوک نیزه همه ی های و هویم این جا بود دختری زیر لب فقط می گفت: کاش الآن عمویم این جا بود (شاعر :  محمدجوادشیرازی) * یا امام هادی! مجلس شراب رفتی، اما کسی دخترت رو نخواست کنیزی ببره، مثل فردایی بدنت رو کفن کردن، با احترام بدنت رو میان قبر قرار دادن«صَلَّ اللهُ عَلَیکَ یا سَیدنا الْمَظلوم»«أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى» برسون صدات رو کربلا: حسین.... .