نمایش جزئیات

روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شب اول محرم به نَفَسِ سيدمجيد بني فاطمه

روضه و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده شب اول محرم به نَفَسِ سيدمجيد بني فاطمه

“اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه”

“یٰا بابَ النِّجاةِ الاُمَّه”

 

هزار و سيصد و هشتاد و چند سالِ تمام

براي ماتمِ تو گريه كرده ايم مُدام

 

هزار و سيصد و هشتاد سال،سينه زني

هزار و سيصد و هشتاد سالِ ناآرام

 

هزار و سيصد و هشتاد سال، مي گذرد

كسي نديده به حزن و عزايِ تو اتمام

 

هزار سال ندیده و هرگز کسی نمی‌بیند

غمی فراتر از این ماتمِ تو در اسلام

 

هنوز هم که هنوز است ما عزاداریم

و هست پرچمِ سرخِ تو بر سَرِ هر بام

 

*گفتيم هر جور شده سر دَرِ خونه هامون رو پرچمِ تو مي زنيم،ملائكه شاهد باشيد ما دست از حسين بر نمي داريم…*

 

که گفته است حسینیه‌ها شود تعطیل؟!

که گفته روضه و غم را دگر کنید تمام؟!

 

تمامِ دلخوشی ما همین مُحرمِ توست

بدونِ بزمِ عزا خوب نیست این ایام

 

به شرط این که بهانه به مُغرضان ندهیم

به وقتِ روضه و گریه و یا دَمِ اطعام

 

به لطف مادر سادات گریه خواهیم کرد

دوباره یاد غریبیِ اهلِ بیتِ امام

 

به یاد غربتِ جسمی که بود روی زمین

رسید خواهر مظلومه‌اش در آن هنگام

 

و داد زد که مگر یک نفر مسلمان نیست

میانِ این همه بی‌غیرتِ نمک به حرام

 

جواب دخترِ خیر النساء که هلهله نیست

حیا کنید نگویید این همه دشنام

 

*اي حسين..الحمدالله شبِ اول رو ديدم،حسين جان! خيلي دلم برات تنگ شده بود،همه حتي بچه هاي كوچيك هم دل نگرونِ محرم بودن،ميگفتن: ما محُرم چه كنيم؟حسين جان! ما جوري تربيت شديم نمي تونيم از شما جدا بشيم، خدا اون روزي رو نياره،شب بشه يا شبي صبح بشه،من اسمِ تو رو نيارم،چقدر دلواپس بودم،مي گفتم:خدايا! آيا من مُحرم زنده ام؟

امشب همه ي ما بدون استرس نشستيم اينجا روضه گوش ميديم، همه چيز فراهمه برامون، اما من برا بچه هات بميرم حسين،كه هي استرس داشتن،هي ميگفتن:بابا! مگه قرار نبود بريم كوفه مهماني؟ بابا! اين لشكري كه جلويِ مارو گرفته چرا هي نيزه هاشون رو به هم نشون ميدن؟

  .

*يا مسلم بن عقيل!

 گفت: هر موقع كارد به استخون رسيد بريد دَرِ خونه اش،خدا نياره آدم به يكي وعده بده بگه: بيا، اما كارها رديف نباشه، مسلم تو كوچه پس كوچه هاي كوفه مي گشت، هي دست رو دست ميگذاشت،هي مي گفت: مسلم كاش دستت مي شكست نامه به حسين نمي نوشتي بگي بيا..*

 

باور نمی کردم گذرها را ببندند

من را که می بینند درها را ببندند

 

خورشید بودم زیر نورِ ماه رفتم

جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم

 

در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم

این چند شب یک خواب راحت هم نکردم

 

من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت

این کوچه های تنگ، آخر گیرم انداخت

 

امروز جان دادم اگر، جانت سلامت

دندان من افتاد، دندانت سلامت

 

حالا که می آیی کفن بردار حتماً

ای یوسف من! پیرُهن بردار حتماً

 

حالا که می آیی ستاره کم بیاور

با دخترانت گوشواره کم بیاور

 

حیرانم اما هیچکس حیران من نیست

باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست

 

اینجا برای خیزران، لب را نیاری

آقا خدا ناکرده زینب را نیاری

 

اصلا ببین گُل ها توان خار دارند؟

پرده نشینان طاقت بازار دارند؟

 

من راضی ام انگشتر من را بگیرند

وقت کنیزی، دختر من را بگیرند

 

 شاعر: علي اكبر لطيفيان

 

*ريختن مسلم رو گرفتن، همچين كه گرفته بودن،ديدن حضرت آروم،آروم داره گريه ميكنه،گفتن:مسلم! تو يه مرد جنگي هستي،بالاخره اشكت رو ديديم،گفت: گريه ام برا خودم نيست،گريه ام، برا اون آقايي است كه براش نامه نوشتم، گفتم:بيا…گريه ام برا اون آقايي است كه با زن و بچه اش مياد،چه به روز زينب ميارييد؟

 لبش بُريده،بدن زخمي،آوردن بالا دارلاماره،گفت:جگرم داره از تشنگي ميسوزه. كاسه ي آب جلو داهنش گرفتن،دستش بسته بود،همچين كه خم شده آب بخوره،خونِ دهانش با آب آميخته شد،نتونست آب بخوره،چه سرّي است بين عاشق و معشوق؟ از همون بالايِ دارالاماره صدا زد:” صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ”

آي مَردم! شما هم از هيمنجا بگيد:” صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ” مگه حسين جوابِ سلام نميده؟ هر كي تو اين عالم سلام بده،جوابش رو ميده،ميدوني جوابِ مسلم رو كي داد؟ وقتي تو گودال افتاد،همچين كه اين تيرها تو بدنش بود،مي غَلتيد رويِ خاك، تيرها تو بدنش مي شكست، دست ها ميلرزه،نيزه ي غريبي رو زمين زد،آروم آروم خودش رو بالا آورد،ديد كسي نيست ياري و كمكش كنه،همونجا صدا زد: كجايي مسلم؟كجايي عباس؟ از همين جا تو هم صدا بزن، دستت  بياد بالا، بلند صدا بزن: ياحسين

.

     

.