حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۹ _ استاد حاج منصور ارضی

روضه حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۹ _ استاد حاج منصور ارضی

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا مَوْلاَتِی یا فاطمةُ الزَّهرَاءُ
«وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ»

ادب نموده و شکر خدا کنیم همه
به گریه حق نمک را ادا کنیم همه

به شکر اینکه رسیدیم بر عزای حسین
به گریه محشر کبری به پا کنیم همه

همه حسینیه ها تحتِ قبه‎ یار است
رسیده وقتِ اجابت دعا کنیم همه

به نام، یک یک ما را صدا زده زهرا
به اذنِ او پسرش را صدا کنیم همه

دوباره فاطمه در عرش مو پریشان شد
ز سینه عقده ی‎ یک ساله وا کنیم همه

حسین کشته‎ اشک استُ ما حبیبِ حسین
به اشک، زخم تنِ او دوا کنیم همه

خدا به عشقِ حسینش گناهِ ما بخشید
از این به بعد زِ آقا حیا کنیم همه

قسم به عشق، محرم بهار مُردن ماست
تمام زندگی خود فدا کنیم همه

حلال تیغ هلالت خون سینه زنان
حرام باد که چون و چرا کنیم همه

قسم به نام خمینی و غیرتِ شهدا
در این مسیر به او اقتدا کنیم همه

به یک سلام از این راهِ دور بر ارباب
دلِ شکسته‎ ی خود کربلا کنیم همه

تنی بدونِ کفن روی خاک صحرا بود
همیشه گریه بر آن بوریا کنیم همه

سلام بر بدن بی سری که عریان شد
دوباره فاطمه در عرش مو پریشان شد

 


*شبِ عاشورا شنیدید تا حضرت فرمود همه تون برید اینا با من کار دارن، ظهیر بلند شد عرضه داشت آقا ما تازه شما رو پیدا کردیم کجا بریم !! بعد یک یک شروع کردن خطبه خواندن آقامون حضرتِ اباالفضل اتمام کننده کلام بود .. این بچه هی تو دامنِ عمو بی قرار میکرد اشکای عمو رو پاک میکرد هی میگفت قربونت برم بابا .. تو دلش گفت فردا کاری میکنم آبرویِ بابامو حفظ کنم .. اگه اون نتونست سپر بشه من میشم .. اگه اون نتونست دستشو بیاره گوشواره ی مادرمون افتاد ولی من انجام میدم ..
ای آبرویِ حسن آبرو بخر ..
از اولِ صبح هنوز کسی میدان نرفته، گفت زینب جان خیلی حواست به یادگارِ حسنم باشه دستای این بچه رو با طنابی به دستِ عقیله بستن .. از صبح همه چیزُ دیده عبدالله .. یه وقت دید عمو رو دوره کردن .. شمشیرا بالا و پایین میشه .. دست عمه رو رها کرد زد به دلِ میدان .. تا رسید به ابی عبدالله یه نگاه به قاتل کرد، صدا زد « ویلک یابن الخبیثة اتقتل عمی »؟! .. تا دید شمشیر داره فرود میاد دستشُ حائل کرد ..

 


گرچه تنهاست عموجانُ سراپا خشمم
عمه جان هرچه بگویی تو به رویِ چشمم

به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم
دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟!

ای که عزت همه اش در نظر رحمت توست
آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست

خودت ای عمۀ سادات بگو تا چه کنم؟!
بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟!

عمویم روی تراب است، به خود می پیچد
جگرش تشنۀ آب است، به خود می پیچد

بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند
رمق آخر مانده به تنش را ببرند

گرگ ها دور تن محتضرش ریخته اند
چند تایی ته گودال، سرش ریخته اند

آه عمامه ی جدش ز سرش افتاده
شمر با خنجرِ کندش شده است آماده

به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده
دست خود را کمی آرام بگیر اذن بده

من نمُردم که کسی سنگ به سویش بزند
نانجیبی برسد، دست به مویش بزند

منم عبدالله و مجنونِ اباعبدالله
قتلگه پر شده از خون اباعبدالله

حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را
دور سازم، برهانم پسر فاطمه را

دست خود را جلوی تیغ سپر می سازم
سر خود را به فدای سر او می بازم

عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر
می زنم مثل اباالفضل به قلب لشگر

جد من شیر اُحد حیدر خیبر شکن است
ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است

رفتم و در دل گودال دلیری کردم
بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم

تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله
قطع شد دست من و ناله زدم وا اماه

ایستادم به روی پنجه روی پاهایم
حرمله دوخت تنم را به تن مولایم

نام بابا حسنم بین گلو .. جان دادم
چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم

آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده
خون من با پسر فاطمه مخلوط شده

«شاعر :  محمدجواد شیرازی»

عبدالله من، ابنُ الکریمم
بِسم الله الرَحمن الرحیمم

من بی قرارم، ارثِ جمل دارم
ده ساله ام اما حیدرِ کرارم

جانم حسن جانم ..

بودم اسیرِ دستانِ عمه
سویِ گودال است چشمانِ عمه

دستم کشیدم سوی تو دویدم
گیسویت را دستِ یک بی حیا دیدم

یا ذبیح الله یا اباعبدالله ..

دستم سپر شد بر حنجرِ تو
افتادم بی دست بر پیکر تو

گشتم در غوغا، دست و پا گیر اینجا
از تو جدا کردن با نیزه جسمم را

یا ذبیح الله یا اباعبدالله

.