حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹_حاج منصور ارضی

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹_حاج منصور ارضی

السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ

سلام میدهم از دل به ساحتِ ارباب
ز راه دور روَم بر زیارتِ ارباب

صدای شور حسین و قیام سینه زنان
چه دیدنیست محرم قیامت ارباب

رسیده ماهِ محرم حسینیان آیید
به پا شده است دوباره ضیافت ارباب

به دستِ حضرت زهرا خدا سوایم کرد
شدم ز روز ازل عبد حضرت ارباب

به هرکجا که علم گشت بیرق ماتم
به روی شانه کشیدم علامت ارباب

به اشک دیده بشویم لبان خود شاید
اجازه ای بدهندم به صحبت ارباب

به ترک یک گنه و چند قطره گوهرِ ناب
چه عاشقانه شود حفظ حرمت ارباب

شود به رویِ دعایم درِ اجابت باز
دمی که سجده نمایم به تربت ارباب

چه کرده این پسرِ بوتراب که دشمن
نموده در همه جا مدح شوکت ارباب

امیر عشق حسین و خدای عشق حسین
خوشم شدم سر این سفره رعیت ارباب

یقین کنید شفا دست سید الشهداست
پناه هر دو جهان است هیئت ارباب

اگر اراده کند اربعین حرم هستیم
خدایی است به والله قدرت ارباب

حصیر هم دل شب همرَه دهاتی ها
زبان گرفت بمیرم ز غربت ارباب

رفتُ داغِ دوری اش دامانِ مادر را گرفت
از دم خیمه سر و سامانِ لشکر را گرفت

*همچنین که آوردش وسطِ میدان همه گفتن ما دیگه با این بچه جنگ نداریم ..*

تیر با چه سرعتی آمد بماند قصه اش
آن چنان آمد که آقا جای تن سر را گرفت

*بارها شنید گوش تا گوش، یعنی سر جدا شده بود به یه پوست فقط آویزان بود ..*

تیر با یک شعبه هم کار خودش را می کند
با سه شعبه جوری آمد کل حنجر را گرفت

خطبه اش با گریه بود افسوس لشکر خنده کرد
چند لحظه بعد آن خون کل منبر را گرفت

باغبان چه خون دلها خورد باغش سبز شد
با کمان آمد کسی و سیبِ نوبر را گرفت

خون او گر بر زمین میریخت محشر می رسید
این چه خونی بود داغش کل محشر را گرفت

پشت خیمه نیزه ها رفتند پیدایش کنند
نیزه ای در خاک شد جسم محقر را گرفت

آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد
تا رُباب از حرمله قنداقِ اصغر را گرفت

*بمیرم برات حسین .. روضه م همین باشه : راوی میگه وقتی این بچه خودشُ انداخت رو زمین همه بغلش کردن، زن ها دست به دست مگه آروم‌میشد .. تا دستِ رقیه دادن .. همه صورتشُ میبوسیدن .. صدایِ گریه که بلند شد ابی عبدالله از میدان برگشت فرمود: گفته بودم آرام گریه کنید .. آقاجان این بچه همه رو ریخته بهم .. تا بغلش کرد آرام شد .. ای مشکل گشا، امشب یه واسطه ای شو بینِ ما و ابی عبدالله .. آه .. سکینه خانم میگه وقتی تیر خورد من ایستاده بودم دیدم بابای عزیزم عبا رو کشید رویِ بچه به سمت خیمه ها که اومد، دیدم رفت پشتِ خیمه ها دویدم گفتم رباب بیا ببین ..*

شش ماهه یارِ نازک گلویم
خونِ گلویت شد آبرویم

ای علی جانم میلرزد دستانم
آهسته برایت لالایی میخوانم

لالا علی جان لالایی علی جان ..

یکی دو تا نیست این لحظه دردم
با چه رویی من خیمه برگردم

در خیمه مادر منتظر اصغر
روی سینه من پاره شده حنجر

لالا علی جان لالایی علی جان ..

آماده کردم یک قبر کوچک
میاید از راه مادر کودک

تو سر بلندی حق داری میخندی
مهلت نشد بابا چشمت را ببندی

لالا علی جان لالایی علی جان ..

.