حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و سیدالشهداء علیه السلام شب چهارم محرم ۹۹ حاج میثم مطیعی

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها و سیدالشهداء علیه السلام شب چهارم محرم ۹۹ حاج میثم مطیعی

بغض کرد و گفت مردم! شعله ها از در گذشت بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت زد به سینه، چند یازهرای اشک آلود گفت بعداز آن از چند و چونِ روضه ی مادر گذشت روضه خوان رفت و به ظهرِ داغِ عاشورا رسید من‌ همان جا ایستادم... شعله ها از در گذشت من میان کوچه بودم روضه خوان در کربلا آه، آن شب بر دلِ من روضه ای دیگر گذشت   *حالا یه مصرع میره مدینه یه مصرع میره کربلا...*   تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود تیغ پشتِ تیغ از جسمِ علی اکبر گذشت   *امشب رو جدی بگیر...امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود...من رو ببخش امامِ زمانِ من...*   شعله بود و محسنِ شش ماهه و دیوار و در تیری آمد از گلوی تشنه ی اصغر گذشت   *حسین.....اگه اربعین کربلا نیومدم امشب صدامُ به کربلا می رسونم..*   میخِ در بر سینه ی پرمهرِ مادر حمله کرد   *آی مادرم با صورت به زمین افتاد....صدا زد:"وَ سَقَطتُ لِوَجهی..."من با صورت به زمین افتادم...*   میخِ در بر سینه ی پرمهرِ مادر حمله کرد آب دیگر از سرِ عباسِ آب آور گذشت   *شاید تا شب تاسوعا زنده نباشم...همین یک بیت رو میگم...از الان نگرانِ شب تاسوعام....*   دستی نداری تا از زمین پاشی میشه دوباره باز علمدارِ حرم باشی این بچه ها دیگه نمیخوان آب،تو رو میخوان میخوام دوباره باز سقا شی..   *یا صاحب الزمان! آجرک الله....*   ریسمان بر گردن حبل المتین انداختند   *علی رو می بردند...دنبال حیدر می دوید...از سینه اش خون می چکید....*   ریسمان بر گردن حبل المتین انداختند قافله از بین غوغایِ تماشاگر گذشت   *همه ناله بزنند...آقامونُ کشتند...*   ذکرِ حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد   *وقتی آمد خطبه بخونه زمین و زمان گریه می کردند...*   ذکرِ حیدر داشت زهرا مسجد از جا کنده شد ذکر حیدر داشت مولا از دلِ لشکر گذشت   *فَقَطَّعوهُ بِاَسیافِهِم اِرباََ اِرباََ....دیگه خسته شد..."وَ ضَعُفَ عَنِ القِتال...وَ وَقَفَ لِیَستَریحَ ساعةََ..."کجا رو داری میگی؟! *   درد پهلو، زخم بازو... فاطمه از پا نشست تیر و نیزه از تنِ فرزندِ پیغمبر گذشت   *وَ بَقِیَ کَالقُنفُذ..‌."بدنش مثل خارپشت شد....حسین....*   من سراپا اشک بودم، طاقتم از دست رفت روضه خوان از ماجرایِ خنجر و حنجر گذشت روضه ها اینجا گره می خورد، بابا رفته بود هیچکس اما نمی داند چه بر دختر گذشت...   *دخترش آمد کنار بدن پاره پاره..."فَاعتَنَقَت جسَدَالحسین...وَاجتَمَعَت عدّةٌ مِنَ الاعراب...حتّی جَرّوها عنه..."انقدر به دخترش لگد زدن،شبیه مادرش زهرا شد...‌اما فقط همین یه جمله رو بگم...اون ساعتی که دیگه تنها شد...اضطراب به خیمه هاش افتاد..."وَ نَظَراََ الی یَمیناََ و شِمالاََ...."یه نگاهی به راست و چپ کرد...."وَ لم یَرَ مِنَ اصحابِهِ اَحَداََ..."دیگه کسی رو ندید...صدا زد:"اَما من مغیثِِ یُغیثُنا لِوَجهِ الله...؟!هل مِن ذابٍّ یَذُبُّ مِن حَرَمِ رسول الله....؟!هل مِن مُعینِِ یُعینُنا....؟! "کسی جوابش رو نداد....صدایی بلند نشد....فقط یه صدا بلند شد..." فَارتَفَعَت اَصواتُ النِّساء بالعَویلِ والبُکاء...."دختراش ناله می زدند..... .