حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام شب نهم محرم ۹۹ حاج حیدر خمسه

روضه حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام شب نهم محرم ۹۹ حاج حیدر خمسه

"اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم" "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبویَّة،وَ الصَّولَةِ الحَیدریَّة، و العِصمَةِ الفاطِمیَّة، و الحِلمِ الحَسَنِیَّة،و الشّجاعَةِ الحُسَینِیَّه"   از آسمانِ هفتم اگر سر بر آورم اعلام می کنم که فقط خاک این درم   مِهر تو بود، شیره ی جان در وجودِ من از لحظه ای که شیر به من داد مادرم   *حرف مالِ امروز و ديروز نيست، من قديمي ام،جد و آبادم نوكريت رو كردن، نگاه به اين وضع من نكن، قبلاً خيلي با تو بودم، قديمي ها اسمت مي اومد عالم رو بهم ميزدم...*   من از دَرِ سرای تو جایی نمی روم حتی اگر جواب کنی باز نوکرم   گیرم که خاکِ پایِ مرا کیمیا کنند خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم   *روز عاشورا اباعبدالله داشت با برادرش اباالفضل حرف ميزد، يهو شمرِ حرامي تا نزديكي هايِ خيمه ها اومد، صدا زد: كجايند بچه هايِ خواهرم؟ عباس رو صدا زد، چقدر خجالت كشيد اباالفضل.. مدينه وقتي راه افتادن، كاروان كه كمي راه رفت، يكي اومد گفت: آقاجان! اُم البنين، عباس رو كار داره، ابي عبدالله فرمود: سريع برو ببين مادر چيكارت داره، قمر بني هاشم برگشت سمتِ دروازه شهر،ديد اُم البنين دستاش رو باز كرده، بغلش گرفت، گفت: جلو حسين نتونستم باهات خداحافظي كنم، حسين مادر نداره، مادر! با حسين ميري با حسين برگردي، عباس! نشنوم جلوتر از حسين راه رفتي، عباس! نشنوم بچه هاي زهرا نشستن تو هم بشيني، لذا شبِ عاشورا پاسبانِ خيام عباسِ، عمه ي سادات اومد تويِ تاريكيِ شب. عباس صدا زد: كيِ اون طرفِ خيمه ها؟ گفت: آرام باش زينبم. دست ادب عباس رويِ سينه اش گذاشت، جانم خواهر! چرا دل نگروني؟ گفت: ميخوام باهات حرف بزنم، عباس! مي دوني تويِ خيمه ها چي پيچيده؟ ميگن: برات امان نامه آوُردن. عباس دستاش رو گذاشت رو سرش، گفت: خانوم! من قربونيِ شمام، من نذرِ شمام. گفت: عباس! بچه ها ترسيدن، ميگم: يعني عمو ميره؟... شمر وقتي صدا زد: كجان بچه هايِ خواهرم؟ آقا فرمود: عباس! برو ببين چي ميگه.عباس با يه غضبي اومد جلوش، نرسيده بود داد زد: چيِ؟ نانجيب اول طعنه زد. گفت: عباس! شنيدن آب آور شدي؟  "منصبي نبود آب آوري، لذا جبهه رفته ها مي دونن، پيرمردهايي كه ازشون جنگ بر نمي اومد، مي گفتن: برو به رزمنده ها يه آبي بده..." عباس! بيايي اين طرف فرماندهي لشكر رو بهت ميدن، تا ركابِ اسبت رو طلا مي گيرن.عباس نگذاشت حرفش تمام بشه، گفت: برو رَدِ كارِت، من مادرم اُم البنينِ، من شيرِ اُم البنين رو خوردم، من يه تارِ مويِ بچه هايِ حسين رو به همه عالم نميدم...*   گیرم که خاکِ پایِ مرا کیمیا کنند خاک درت اگر نشوم خاک بر سرم   «شاعر حاج غلامرضا سازگار»     *سقاي دشتِ كربلا اباالفضل، دستش شده از تن جدا اباالفضل...*   رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند با من و عمه، سَرِ پوشیه درگیر شدند   فاطمیاتِ حرم یک شبه تحقیر شدند دختران پایِ سر تو همگی پیر شدند   نیزه از حنجرِ آشفته ي تو کار کشید رفتی و کارِ عقیله سَرِ بازار کشید   *با دست، دخترِ علي رو نشون ميدادن، اون دخترِ عليِ، الهي بميرم....بچه هاي علي رو نامحرم ها زدن....*   "زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد دخترک را بدونِ فاصله می‌زد"     رفتي و خون به دلِ دخترِ زهرا كردن گره ي روسريِ دختركان وا كردن     دَمِ دروازه عجب هلهله بر پا كردن محملِ عمه ي سادات تماشا كردن   نوه ي فاطمه دنبالِ جواب است عمو جايِ ما در وسطِ بزم شراب است عمو !؟   حسين.... .