حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا محرم ۹۹ حاج حیدر خمسه

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا محرم ۹۹ حاج حیدر خمسه

يارالی یعنی: همه جایِ بدنت زخمی بود ذره ذره ی تنت زخمی بود حتي كُنجِ دهنت زخمي بود   آخرش كار رو به شمر مُحوَّل كردن يامظلوم،يامظلوم   تو رو با خنجرِ كُند مُعطَّل كردن يامظلوم،يامظلوم   يارالی یعنی: نيزه رو نيزه زدن نامردا همه با هم اومدن نامردا همه با لگد زدن نامردا   به تو پيشِ مادرت جسارت كردن يامظلوم،يامظلوم   به تو با ضربه ي پا جسارت كردن يامظلوم،يامظلوم   *نمي دونم از كجا روضه بخونم؟ شبِ عاشوراست...*   داغ یعنی جوانِ رعنایت تشنه لب رویِ خاک جان بدهد نانجيبي ميانِ سينه ي او نيزه اش را تكان تكان بدهد     *حسين..."اگه امروز و فردا راه داره صدقه اي برا امام زمان بده، بخدا قلبِ آقا در فشارِ، تو هم امشب نبايد ساكت باشي، بايد بهم بريزي....."*   بدونِ آب بريدن حنجرِ او را كشانده اند به گودال مادرِ او را   عصا زدن به او پيرمردها بلكه در آورن نَفَس هاي آخرِ او را   *بذار روضه بخونم:  هلال ميگه اومدم دَمِ گودال، ديدم صدا خس خسِ نفس هاش مياد، سپرم رو آب كردم، اومدم گودال، ديد شمر داره بيرون مياد، سر تا پاش خونيِ، كجا ميري هلال؟ آب مي برم براش، يه لبخندِ بدي زد، گفت: دير اومدي، الان سيرابش كردم، گفتم: تو كه كارِ خودت رو كردي، چرا دست و پات ميلرزه، گفت: هلال! داشتم مي بريدم، صدايِ ناله ي زني رو شنيدم، داد ميزد: " بُنَیَّ! قَتَلُوکَ،ذَبَحُوكَ وَ مِنْ الْمَاءِ مَنَعُوک‏"....عرضم تمام، شبِ آخرِ، مُزدم رو بگيرم...*   هر كي هرچي شد، داره مي بَره يكي داره پيرُهَنِ پاره مي بَره   زينب ميگه: واي، از دلِ رباب زيرِ عباش، حرمله گهواره مي بَره   مادرت بميره، نبينه انگشتر نداري خودم رو رسوندم، كسي نگه مادر نداري   آه!غريبِ مادر حسين   دير اومد زينب، تا به پيشِ تو افتاده بود تو پنجه هاي شمر، ريشِ تو   كارِ دنيارو، مي بيني داداش بايد ببوسم رگ هايِ ريش ريشِ تو   گفتم كه بلند شو از رو سينه اش جواب نداد خدا خدا كردم، رقيه از خيمه در نياد   *اگه يه دونه از شما نگران باشيد كه زن و بچه هاتون حال و اوضاعشون خوب نيست، درنگ نمي كني،بدو ميري ميگي به زن و بچه ام برسم...شمرِ نانجيب داشت كارش رو مي كرد، اباعبدالله حواسش به خيمه ها بود، زير چشمي خيمه ها رو نگاه مي كرد، يهو داد زد: نيا...مگه نگفتم: نيا...با سپر ميزدن زينب را....*   نگراني کشتنت عزیزِ دلم نگرانی که حال ِ خوبی نیست   پیش چشمانِ داغ دیده ی تان موقعِ رقص و پايِ كوبي نيست   * همه ي مجلس، دستات، رو به آسمان، صدات حرم برسه: حسين.....* .