نمایش جزئیات
روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹ حاج میثم مطیعی
"*فَخَرَجَ قاسِمُ ابنُ الحَسَن و هو غلامٌ صَغیرٌ لُم یَبلُغِ الحُلُم.."اومد مقابل عمو ایستاد."فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام اعتَنَقَهُ..."برادرزاده رو در آغوش گرفت..." وجَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما..."عمو و برادرزاده اونقدر گریه کردند در آغوش هم،هر دو بی حال شدند."ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ..."عمو میذاری برم میدون؟" فَأَبى عَمُّهُ الحُسَينُ عليه السلام أن يَأذَنَ لَهُ..."نه...اجازه نمیدم.چه کنه؟چه کسی رو واسطه کنه؟حال اهل حرم خوب نیست....همه عزادارِ علیِ اکبرند..."فَلَم يَزَلِ الغُلامُ يُقَبِّلُ يَدَيهِ ورِجلَيهِ..."انقدر دستاش رو بوسه زد،دید فایده نداره...افتاد به پاهای عمو...عمو اگه شهید نشم جا می مونم...اگه شهید نشم بیچاره میشم... روضه من همین یه جمله:" فَخَرَجَ ودُموعُهُ یَصیلُ عَلى خَدَّيهِ..."بهش اجازه داد...اینم معطل نکرد...همچین که وارد میدان شد،زرهی که به تن نداره..کفش جنگی به تن نداره...پاش به رکابِ اسب نمیرسه...با پیراهن آمده...راوی میگه نگاه کردیم،دیدیم داره گریه می کنه...* علی اکبر که جوشن داشت آن شد تو که جوشن نداری،وای بر من.... *فقط همین قدر بهتون بگم:راوی میگه گرد و غبار فرو نشست...دیدیم بالاسرش ایستاده...."فَإِذا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ..."بالای سر نوجوان ایستاده اما قاسم هنوز زنده هست..." وهُوَ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ..."پاهاش رو به زمین می کشه...هی صدا می زنه "یا عمّاه...! " صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله... آه از آن ساعتی که همه رفتند تنها شد...عزیزفاطمه افتاد گودیِ قتلگاه..."وَالحُسَینُ یَجودُ بِنَفسِه...."دیدند داره پا به زمین می کشه...اینجا که سینه ش سنگین شد...پا به زمین می کشید...یه وقت نفساش به شماره افتاد..چندتا صدا شنیده شد...اول منادی از آسمان ندا کرد:" اَلا یا اَهلَ العالَم قُتِلَ الحُسَین بِکَربَلا عَطشانا..." یه صدای دیگه شنیده شد....خواهرش صدا می زد: "وا مُحَمَّداه! واعَلیّاه ! هذا حُسَینٌ بِالعَراء،مُرَمَّلٌ بِالدِّماء،مَسلوبٌ عِمامةِ والرِّداء..."یه صدای دیگه بلند شد...بانویی صدا می زد:"بُنَیَّ..." پسرم.... یه صدای دیگه م شنیده شد...از حلقوم بریده صدا بلند شد:"اُخَیَّ....اِلَیَّ..." زینب بیا...یه صدای دیگه هم شنیده شد...فقط خدا کنه زینب زود از قتلگاه بیرون رفته باشه...اون ملعون صدا زد:"ما تَنتَظِرونَ بِالرَّجُل..."چرا منتظرید...؟! اسب ها آماده اند.جزر و مدّ دریا شد... . . دارم رویِ خاکا، تورو میکشونم چِقَد قد کِشیدی، گُلِ نوجوونم... *آخه راوی میگه وقتی شهید شد"ثُمّ احتَمَلَه..." با هزار زحمت نوجوون رو بلند کرد..." فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ تَخُطّانِ اِلی الأَرضِ...."پاهای نوجوان به زمین کشیده می شد...یادگار برادر رو با خودش می برد به خیمه ها..." وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ..."عزیزدلش رو به سینه چسبانیده بود....* دارم رویِ خاکا، تورو میکشونم چِقَد قد کِشیدی، گُلِ نوجوونم...گلِ نوجوونم... کجایی کجایی؟! ببینی برادر چه مردی شده! نوجوونِ تو حالا یه روزه چه قدّی، کشیده بمیرم الهی بمیرم از این قدّ و بالا... نمیدونی با من چه کرده... تماشایِ برگشتنِ تو بمیرم که چیزی نموند از پیرهنِ تو بمیرم برایِ غمِ تو.... برا سن و سالِ کمِ تو... تنت دیگه داره، جدا میشه از هم مثِ یه عمامه، که وامیشه از هم سرِتو گذاشتی، رویِ سینهی من دارم میشنوم خس خسِ حنجرت رو... *کی داره میگه این حرفا رو....نکنه زینب داره میگه....* تنت دیگه داره، جدا میشه از هم مثِ یه عمامه، که وامیشه از هم سرِتو گذاشتی، رویِ سینهی من دارم میشنوم خس خسِ حنجرت رو... نمیذارم اما توو این آخرین دم بذاری رویِ خاک غربت،سرت رو *مادرش ببخشه من رو....از اینجا به بعدش از زبان مادرشه...* مبادا سرِ محتضر رو بذارن رو خاک، وقتِ رفتن که سنگین بشه سینه وقتِ جون سپردن... بمیرم برای غم تو برا سن و سال کم تو «شاعر: رضا یزدانی» .
برچسب ها
- میثم مطیعی
- متن روضه حضرت قاسم (ع)
- حاج میثم مطیعی
- آموزش مداحی
- دانلود مداحی
- متن روضه
- شعر مذهبی
- دانلود روضه
- روضه جانسوز
- روضه و توسل
- شعر روضه
- گریز روضه
- گریز مداحی
- متن شعر مداحی
- متن روضه با صوت
- متن روضه قاسم بن الحسن
- متن روضه شب ششم محرم
- روضه قاسم بن الحسن
- شعر شهادت قاسم بن الحسن
- قاسم بن الحسن
- متن روضه شهادت قاسم بن الحسن
- محرم ۹۹
- ششم محرم ۹۹
- شب 6محرم
- شب ششم محرم ۹۹ حاج میثم مطیعی