حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم حاج مهدی سلحشور

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم  حاج مهدی سلحشور

اِنَّ کَمَن زارَ العَلی، مَن زارَ زینب

عالم نمی بیند دگر تکرارِ زینب

 

تاریخ جایِ صبر، زینب می نویسد

معنا گرفت ایثار از ایثارِ زینب

 

با دست بسته باز کرد از دست ما بند

پُر شد زمین از عزتِ سرشارِ زینب

 

مریم مقدس شد اگر در بین زن ها

در عالم زر بوده خدمتکار زینب

 

هم میشود قبله نمایِ ما عقیله

هم قبله ی ما کعبه ی سیارِ زینب

 

یکبار حتی سایه ی او را ندیده

همسایه ی دیوار به دیوارِ زینب

 

*گفت: اين همه سال خونه ام كنارِ خونه ي زينب بود، يه بار قد و قامتش رو نديدم…*

 

پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش

 

*وقتي مردم حرف ميزدن، سر و صدايِ اين جمعيت، خانم نمي تونه حرف بزنه، يك كلمه گفت: “اُسْکُتوا” ساكت باشد، همه آرام گرفتن، نه تنها مَردم، بلكه حيوانها هم ساكت شدن و حتي زنگوله هاي شترها از حركت ايستادن،  زينب گفته ساكت باشيد، همه آرام شدن….*

 

پُشتِ همه لرزید با یک اُسْکُتویش

دشمن هلاکِ نحوه ی پیکارِ زینب

هرکس نمک گیرش شود آخر شهید است

چشمانِ ما بر سفره ی پُربار زینب

چشمان ما بر لطف و احسان عقیله

دستان ما بر دامنِ سالارِ زینب

با این که خودگرمیِ بازارِ حسین است

عون و محمد گرمیِ بازار زینب

ماهیِ دریا هم برایش گریه کرده

وقتی فَلَک دارد سَرِ آزار زینب

از نور چشمانش به سختی چشم پوشید

جانسوز یعنی غربتِ بسیارِ زینب

 

*وقتي شهدا رو مي آورند، حضرت زينب سلام الله عليها، سراسيمه مي اومد وسطِ ميدان كمكِ حسين مي كرد، برا علي اكبر تا كنار جنازه هم رفت، اما وقتي بچه ها اومدن گفتن: مادرجان! اجازه بده ما برويم ميدان، گفت: بريد، گفتن: دايي مون نميذاره بريم، گفت: يه رمزي بهتون ياد بدم، دايي تون به اين نام حساسِ، كافيِ بريد گردنتون رو كج كنيد بگيد: جانِ مادرت…،بچه ها رفتن با رمزي كه مادر يادشون داده بود پيشِ دايي، خندون برگشتن، حضرت زينب بچه ها رو در آغوش گرفت، مادرِ، ميخواد بچه هاش رو بفرسته قربانگاه،گفت: بچه ها! هرچي ميخواهيد اينجا مادر رو ببينيد همين جا ببينيد، هر چي حرف داريد اينجا بزنيد، من ديگه بيرونِ خيمه نميآم….بچه هارو كه راهيِ ميدان كرد، وقتي رفتن ميدون، صدايِ رجزشون بلند شد،الله اكبر،بي بي زينب خوشحال شد، الحمدالله من شرمنده ی مادرم نشدم، شرمنده ي ام ليلا نشدم، شرمنده ی ام البنين نشدم…*

 

باید تمام روضه را از سر بخواند

مرثیه جانسوز است اگر مادر بخواند

 

بیرون زند خواهر اگر از قلب اردو

در بین میدان میکند خشمش هیاهو

 

مانند زهرا می زنم بر آب و آتش

دختر فقط از مادرش می گیرد الگو

 

افتاده اند از شوقِ جان دادن برایت

امروز محسن های زینب در تکاپو

 

عون و محمد را کفن کردم برایت

سرباز تو هستند در قحطی نیرو

 

قاسم فدایی تو باشد عونِ من نه؟

زینب چه کم دارد مگر از نجمه بانو؟

 

با دست خود راهی شان کُن سمت میدان

قبل از قسم بر فاطمه و پهلوی او

 

از پا می اندازد مرا این داغ اما

در پیش تو دستی نمی گیرم به زانو

 

بگذار از مویِ محمد گیرد اَخنَس

بسته ست وقتی جان تو تنها به یک مو

 

مثل تو یاد مادرم کردم همین که

بیرون کشیدی نیزه را از بینِ پهلو

 

داغ جوان دیدی، منم دیدم عزیزم

دارم پریشان میکنم در خیمه گیسو

 

بهتر که فردایی نباشند و نبینند

از مادرشان شمر می گیرد النگو

 

بهتر که فردایی نباشند و نبییند

از کعب نی دارم نشانی رویِ بازو

 

غرق خجالت می کشی بر سر عبا را

می آوری تا خیمه خواهرزاده ها را

«شاعر:   عليرضا خاكساري»

.