حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

مدح ویژۀ ایام ولادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام حاج حنیف طاهری

مدح ویژۀ ایام ولادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام حاج حنیف طاهری

نجمه زاده آفتابی را به هنگام سحر کافتاب بامدادان ذرّه او را گداست

شمس پیش شمس حسنش گاه مغرب گوشه گیر ماه از شرم رخش، هر صبحدم در انزواست

موسی عمران بگردان روی از طور و ببین کانچه نادیدی عیان در خانة موسای ماست

گر خدا خوانم و را در مرتبت کفر است کفر ور جدا گویم خطا گفتم خطا گفتم خطاست

عقل مدحش را کند، یا وهم وصفش آورد کان حقیری ناتوان و این فقیری بینواست

کنت نورالله شنیدی؟ این فروغ سرمدی است نحن وجه‌الله خواندی؟ این جمال کبریاست

درداگر داری برو از خاک او درمان بگیر مشکلم داری بیا آری رضا مشگل گشاست

گِرد کویش بر مشامم خوشتر از بوی بهشت آب جویش در مذاقم بهتر از آب بقاست

جز خدا هر کس بگوید وصف او را نادرست جز نبی هرکس بخواند مدح او را، نابجاست

من ز خجلت آستین در کوی او دارم به رخ کآستان او زیارتگاه خیل انبیاست

کیستم من ؟تا که گرپم برقدومت ملتجی اولیاءالله را سوی تو روی التجاست

بوی عطر خلد، ارزانی برای اهل خلد من مشامم را صفا از خاک زوّار رضاست

ناز دارد شهر نیشابور بر باغ بهشت ز آنکه خاکش جای پای ناقة آن مقتداست

منجی خلق دو عالم در دو عالم اوست او ضامن آهو، گرش تنها بخوانی، نارواست

قدسیان رو بند خاک هر که اینجا زائر است عرشیان گویند آمین هر که را اینجا دعاست

طوف قبرش کن که در محشر مقام زائرش فوق زوّار حسین ابن علی در کربلاست

سر بخاکش مه که در میزان و در حشر و صراط زائر خود را رهائی بخش از خوف جزاست

بشنو از موسای کاظم این روایت را که گفت زائر قبر رضا در عرش زوّار خداست

ناز تا صبح جزا بر سفرة مریم کند هر که را در کاسه از مهمانسرای او غذاست

بر فراز قبّه‌اش دارد لوائی سبز رنگ شیعه تا صبح قیامت زنده زیر این لواست

گربه عالم بنگری هر کشوری را مرکزی است مرکز ایران اسلامی، خراسان رضاست

ای که موسایت ثناخوان گشته در مصر وجود وی که عیسایت بچرخ چارمین مدحت سراست

ای که ذکر آشنایت، ناامیدان را امید وی که نام دلربایت، بی نوایان را نواست

من نمیگویم خدائی لیک گویم چون خدا نعمت بی ابتداورحمتت بی انتهاست

من نه مدحت را ازآن گفتم که دانستم که ای بل از آن گفتم‌که جز مدح تو را گفتن خطاست

سراز سرمستی شوقت چونان مسرور میرقصد که‌جشن گندم از سنگار ودارد مور میرقصد

چه کرده جذبه چشم تو، با آغوش این غربت که زائر قصد اینجا میکند ازدور میرقصد

تمام خاک‌اینجا بو یاهوی ختن دارد اگر عطار دربازار نیشابور میرقصد

چنان در دستگاه شوق افتاد اختیار از کف که دربزم همایونت کبوتر شور میرقصد

شفا از سمت آن دست مسیحایی اگر باشد فلج کف میزند ،کر مینوازد کور میرقصد

.