حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹ حاج مهدی سلحشور

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹ حاج مهدی سلحشور

هر که از لُجّه ی غم جرعه مکرر نخورد روز محشر به جز اين حسرت ديگر نخورد   *روح پدران و مادرانمون شاد، از اين جلسه ي شبِ هفتمي اونا هم فيض ببرن...*   پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی هیچ شاهِ دگری غصه ی نوکر نخورد   *تو وقتي مريض ميشي، ابي عبدالله غصه ات رو ميخوره، وقتي مشكل داري حضرت غصه دارِت ميشه، من و تو گناه كنيم اربابمون شرمنده ميشه، واي بر من...*   بشکند دستم اگر گوشِ من این را شنود پای مرکب به تنش وا شد و بر سر نخورد   گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود گیرم این اشک به دردِ صفِ محشر نخورد   «شاعر:مرضیه نعیم امینی"   *ميگه: حضرت رو در عالم رؤيا ديدم، هنوز جاي تير و نيزه به بدن مونده بود، بدن هنوز زخميِ، گفتم: آقاجان! كِي اين زخم ها خوب ميشه؟ كِي اين جراحات خوب ميشه؟ فرمود: شما كه گريه مي كنيد تويِ جلسات، اشك مي ريزيد، مرهمِ زخم هايِ منِ... خيلي بايد گريه كنيم، زخم هاش خيلي زياده، مگه يكي، دوتاست، زياد اشك بريزيد اين شبا...گفت: اون شهيد مدافع حرم تويِ سوريه افتاده بود رو زمين، بدن پر از تير و جايِ تركش، بين داعشي ها، بچه هاي ما نمي تونستن بدن رو برگردونن، از بدن خون مي ريخت، چيزي نمونده بود به شهادت برسه، فرمانده ي منطقه پشت بيسيم داشت دلداري ميداد، مي گفت: هر چي داري تا مي توني اين زخم هارو ببند، خونريزيت كمتر بشه، پشت بيسيم مي گفت: حاجي كدوم رو ببندم، مگه يكي دوتاست، از همه جايِ بدنم داره خون مياد... امشب، شبِ علي اصغرِ، من رويِ اين شب خيلي حساب باز كردم، با يه دنيا اميد اومدم،گفت: داشتم مي رفتم كربلا،اومدم پيشِ آيت الله بهجت رحمت الله عليه خداحافظي كنم، فرمودند: رفتي كنارِ ضريحِ ابي عبدالله، به نيابت از من، ده تا روضه ي علي اصغر بخون.. تنها شهيدي است علي اصغر، كه ابي عبدالله در روضه اش، خجالت زده ي زن و بچه اش شد....*   چگونه داغ تو باشد، جگر كباب نباشد چگونه نام تو باشد، سخن از آب نباشد   به رغم خواندنِ لالايِ عمه خواب نرفتي   *ابي عبدالله ديد تو خيمه ها ولوله اي شده، اومد تويِ خيمه ها ديد قنداقه ي علي اصغر رو زن و بچه دارن دست به دست مي گردونن، زينب ميگه بديد من آرومش كنم، سكينه ميگه بديد من آرومش كنم، يه وقت سه ساله بغلش ميگيره...*   به رغم خواندنِ لالايِ عمه خواب نرفتي زمانِ غربت بابا كه وقتِ خواب نباشد   *گفت: زينب جان! من كه شمارو آروم كردم، چرا دوباره داري ناله ميزني؟ گفت: داداش! تا صدايِ غربتت بلند شد:"هَل مِن ناصرٍ يَنصُرُني؟" كسي جوابت رو نداد، علي اصغر گهواره رو يه تكان داد، خودش رو از گهواره بيرون انداخت، يعني بابا! رو منم حساب كن...*   به حنجر پسري اين چنين سه شعبه نخورده محاسن پدري اين چنين خضاب نباشد   خراب كرده گلويِ تو را سه شعبه ي داغي چگونه حالِ دلِ مادرت خراب نباشد   نداشت شير تو بودي و شير داشت نبودي براي مادر از اين سخت تر عذاب نباشد   كنارِ نيزه ي تو مادري دوباره كتك خورد خدا كند كه عروسِ ابوتراب نباشد   سرت به نيزه بلند است، در مقابلِ محمل خدا كند كه فقط محملِ رباب نباشد   نجات مي دهد از دستِ نيزه دار سرت را اگر رباب اسيرِ غل و طناب نباشد   شده است  مشكل و حاجتِ زينب عروسِ فاطمه ديگر در آفتاب نباشد   لالا،لالايي، داره حالِ تَلَظّيِ تو منُ ميكُشه لالا،لالايي، گُلِ نازم الهي چشايِ تو وا بشه   لالا،لالايي، ايِ نورِ،دلِ مادر، نگرونِ تو شدن همه آروم باش،نَفَسِ من،عمو رفته سمتِ علقمه   تا به يه جرعه ي آب برسه همه ي دنيا به رباب برسه   اين آخرين بارِ، كه چشمِ من داره گُلش رو ميبينه،ميونِ گهواره   علي علي،لاي لاي....   *صداي طبل ها رو مي شنيد، بچه تو دلش خالي ميشد، سر و صدا رو مي شنيد، تو دلش خالي ميشد...* .