حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه و توسل حضرت جوادالائمه علیه السلام کربلایی حسین طاهری

روضه و توسل حضرت جوادالائمه علیه السلام کربلایی حسین طاهری

خاکسترِ وجود مرا می دهد به باد سنگینی عزایِ تو یا حضرت جواد تشنه میانِ خانۀ خود دست و پا زدی یک جرعه آب همسر تو دستِ تو نداد *هر چی صدا می زد اَناالعَطشان .. رقاصه ها کف می زدنُ و می رقصیدن .. هر چی صداش بالاتر می رفت آه جگرم صدا هلهله ها بیشتر می شد ..* زهری که ذرّه ذرّه تنت را مُذاب کرد خونی به قلب فاطمه و بوتراب کرد سوزانده تر زِ زهر جفا ظلمِ همسر است غربت میانِ خانه دلت را کباب کرد پاره جگر شدیُ و کنارت طبیب نیست اینجا کسی به فکر امامِ غریب نیست وقتی که پایِ بغضِ علی در میان بود جسمِ امام و هلهله اصلا عجیب نیست گرچه به لب رسیده نفسهایِ آخرت لب تشنه ای شبیه لبِ جَدِّ اَطهرت اما هنوز، یادِ گل یاس پرپری یادِ مدینه کرده ای و یادِ مادرت *هی مشت رو این خاکا می زد می گفت: وَالله لَاُخرِجَنَّهُما و لَاُحرِقَنَّهما .. بیرونشون می کشم آتیششون می زنم .. صدا زدن یا امام رضا بیا جگر گوشَت داره بی تابی می کنه .. آقا عاشقِ جوادشه، دیدن سراسیمه رسید، چی شده جوادم؟ کی رو بیرون می کِشی؟ کی رو آتیش می زنی؟گفت : بابا جان ! از بچگی تو برام روضه خوندی، دیگه طاقتم طاق شده .. به من بگو گناهِ مادرم چی بوده؟ .. برا چی تو کوچه تو صورتش زدن؟ .. {آی گرفتارا !} وقتی روضۀ مادر بیاد وسط یه خبریه .. یارالی نَه نَه ..* در پیچ وتاب بودی و می دید اُمِّ فَضل بر اشک و ناله های تو خندید اُمِّ فَضل گرچه کنارِ جسم تو رقص و شادی است دیگر سَر تو را که نبرید اُمِّ فَضل *آی گریه کنا !امام زمان منو می بخشه وقتی اینطور می گم، فکر نکنی روضه خوندن آسونِ، سختر از اینکه بشینی و گریه کنی، روضه خوندن سختره..* هم نیتِ بریدنِ زیرِ گلو نکرد هم نیزه بر لبُ و دهنِ تو فرو نکرد خندید بر لبایِ جگر سوزِ تو ولی با پایِ خویش جسم تو را زیر و رو نکرد خوبَست اسیر نیزه و خنجر نمی شوی بی پیروهن در این دَم آخر نمی شوی دستِ کسی نخورده به گیسویِ دخترت دلواپسِ کشیدنِ معجر نمی شوی *آره، شماها غیرتی اید، حرف این چیزا میشه دادتون بالا میره .. آی حسین .. هر چی گفتی اَناالَعطشان .. بالاخره یکی دلش سوخت بین این همه نامرد، اُمِّ فَضل نانجیبه میگه دیدم یکی از کنیزا ظرفِ آبی داره میاره؛ گفتم؛ کجا؟ گفت مگه نمی شنوی صداشو، صداش همه حجره رو برداشته ، میگه؛ آه جگرم، دارم ظرف آب رو برای پسر امام رضا می برم، میگه؛ ظرفِ آبُ ازش گرفتم، رو زمین زدم ، گفتم؛ همه اینا رو جمع کردم ،برقصن، دف بزنن، هلهله کنن، ببینم چه جوری داره آب میشه .. آی گریه کنا ! یه جای دیگه ام یه نفر دلش سوخت .. آی حسین .. هلال ابنِ نافع میگه دیدم هِی میگه؛ اَناالعَطشان .. جگرم داره می سوزه .. دلم براش سوخت، سپرم رو از آب پُر کردم گفتم می برم، اینا که می کُشنِش بِزار با لبایِ تشنه جون نده .. تا وارد گودال شدم ،دیدم نانجیب داره از گودال بیرون میاد، گفت؛ آب برا کی می بری؟ گفتم حسین داره صدا می زنه اَناالعشطان، دیدم دامنِ عربیشو کنار زد سَر حسینُ تو دست گرفت .. گفت دیر اومدی هلال من کار حسینُ تموم کردم .. اما دیدم بدنش داره می لرزه .. گفتم نانجیب! تو که کارت رو کردی دیگه چرا بدنت داره می لرزه؟ گفت هلال! تو گودال هر چی نگاه کردم ، فقط من بودمُ و حسین، اما یه صدایِ زنونه ای می اومد *بُنَیَّ .. قَتَلوکَ .. ذَبَحوکَ وَ مِنَ الماءِ مَنَعوکَ ..* به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جِلوتر بود ، دیر رسیدم من سَر تو دعوا بود ، ناله کشیدم من سَر تو رو بردن، دیر رسیدم من حسین.... .