نمایش جزئیات
سینه زنی و توسل به حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه کربلایی حسین سیب سرخی
کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم مثل خورشید گرفتار شب تار شدم
مرد این شهرم و بر پیرزنی مدیونم این هم از غربت من بود که ناچار شدم
من نمی خواسته ام مایه دلواپسیِ معجر زینب کبری شوم ، انگار شدم
تا بدهکاری خود را به همه پس دادم به تو اندازهی یک شهر بدهکار شدم
دیدم از مردم این شهر خریدار تری علّت این بود اگر یوسف بازار شدم
من در این خانه، تو در خانهی خولی تازه با تو همسایهی دیوار به دیوار شدم
کاش می شد بنویسم کفنی برداری کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری
.