حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم حاج مجتبی رمضانی

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم حاج مجتبی رمضانی

اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم
اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم

 

منم آن تآجرِ یوسف فروشی که، نفهمیدم
در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم

 

من از اِلّا جمیلا” یی که زینب گفت، دانستم
به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم

 

مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست
بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم

 

“لَفی خُسری” که حق گفته، بُوَد توصیفِ حال من
که یک لحظه بدونِ روضه سر کردم ضرر کردم

 

به غیر از خاطراتِ راهِ تو ، وِرد زبانم نیست
به غیر از کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم

 

نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت
بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم

شاعر:عمران بهروج

 

*حضرت آیت الله نخودکیِ اصفهانی از دنیا رفت، خوابش رو دیدن، گفتن چه خبر؟ گفت: وقتی همه رفتن، نکیر و منکر اومدن ازم سئوال کنن، گفتن: “مَن رَبُّک؟”گفتم: “الله  جَلَّ جَلاله” دوباره پرسید:“مَن نَبیُّک؟مَن کِتابُک مَن دینُک”جوابشون رو دادم“مَن اِمامُک” گفتم:علی، گفت: خوب بعدی، گفتم:امام حسن، گفت: بعدی، گفتم: امام حسین، میگه: تا گفتم امام حسین، گریه ام گرفت، رو کرد به اون یکی گفت: ولش کن، حسابش با امام حسینِ…

آقا! حسابِ منم خوت بردار، یادتِ شیطنت می کردی، میگفتن:بابات بیاد مدرسه، می گفتیم: من رو کتک بزن من جلو بابام خجالت میکشم، یه روزی بشه بگن اربابت بیاد، آقا من سرم رو میندازم پایین میرم طرفِ جهنم، من از خجالتِ گناهام تو چشمِ اربابم نمی تونم نگاه کنم…

امشب شبِ حضرتِ زینبِ، شیخِ سامرایی تعریف کرده بود برا حضرتِ آیت الله سیبِویه، گفته بود من امام زمان رو سامرا دیدم، آقا فرمودن، شیخِ سامرایی! به شیعیان ما بگید برا من دعا کنن، گفتم:آقاجان! همه شما رو دعا میکنن، فرمود: بهشون بگو: خدا رو به عمه جانم زینب قسم بدن، وقتی خدا رو به حضرت زینب قسم بدی دستِ رَد نمیزنه…*

 

زینب زینب زینب

کنزِ حیا زینب، جانِ وفا زینب

 

زینب زینب زینب

درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب

 

*سوریه که بری، وقتی وارد حرم حضرت رقیه سلام الله علیها میشی، دیگه زانوهات توان نداره، اشکات بی اختیار میاد، اما وقتی میری وارد حرم حضرت زینب میشی، مبهوت میشی، میگی: برا کدوم روضه هات گریه کنم؟زینب که بچه بود، چادر نمازِ مادرش رو سر می کرد، از چهار پنج سالگی بی مادر شد، مادرِ خونه شد…*

 

زینب زینب زینب

درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب

 

*کنارِ بستر باباش امیرالمؤمنین بوده، زینب زینب زینب، کنار داداش حسنش، کربلا، گودی قتلگاه بوده، زینب زینب زینب،اسارت رفته، خرابه ی شام بوده، کوفه بود، زینب زینب زینب، بدترینش رو بگم؟کاخِ یزید، زینب زینب زینب، رقاصه ها دارن میرقصن، نوازنده ها دارن مینوازن، دخترِ علی رو وارد کردن….

دوتا پسر داره خانوم زینب، وقتی خبر شهادت علی اکبر  رسید، خبر شهادت حضرت قاسم رسید، بچه هاش رو آماده کرد، بچه ها دیگه نوبتِ شماست،دایی خیلی تنها شده…

مادرِ شهید کشوری تو خاطراتش میگه خودم موهایِ بچه ام رو شونه زدم، خودم سُرمه کشیدم، گفتم برو، تو رو میسپرم به امام حسین…

زینب بچه ها رو آماده کرد ولی خودش نرفت، از گوشه ی خیمه نگاه کرد، دید بچه ها رفتن برگشتن، گفتن: دایی به ما اجازه نمیده، فرمود: ناراحت نباشید،خودم می دونم چیکار کنم، چادر سر کرد حرکت کرد رفت…*

 

نیوفته تو چشمات، نگاهِ حزینم

بمیرم ولی بی کَسیت رو نبینم

 

اگه اِرباً اِربا شده اکبرِ تو

هنوز دو فدایی داره خواهرِ تو

 

گرفتارِ سر نیزه ها دیدمت

گرفتم تو آغوش و بوسیدمت

 

اگه هدیه هایِ من و رد کنی

به پهلو شکسته قسم میدمت

 

حسین جان،حسین جان

حسین جان،حسین

 

میرن تا به صحرا، بشن فرشِ راهت

نیوفته به گودال، یه وقتی نگاهت

 

میرن تا ببندن، چشِ کوفیارو

میرن تا نبینه، کسی دخترارو

 

میرن تا نبینن، رو دستم طناب

من و دلِ شکسته تویِ اضطراب

 

میرن تا نبینن من و با سَرِت

میارن تو بازار و بزمِ شراب

 

*دو تا بچه هایِ حضرت زینب شهید شدن، امام حسین دوتا بچه ها رو آوُرد تو خیمه، اما زینب بیرون نیومد، بعداً که برگشتن مدینه، شوهرش حضرت عبدالله سئوال کرد: خانوم! شنیدم وقتی جنازه ی بچه هامون رو آوُردن بیرون نیومدی، چی شده بود، بچه هام چیزی گفتن؟ نه عبدالله! نمک به زخم دلم نزن، عبدالله! نگاه کردم دیدم آقام داره خجالت میکشه، گفتم: اگه چشمش به چشمِ من بیوفته، نخواستم امامم خجالت بکشه…*

 

دیدی میوه هایِ دلم رو بُریدن

دیدی جسم شون رو، به نیزه کشیدن

 

دیدی زیرِ آفتاب، همه جسمشون سوخت

تن هاشون رو نامرد، با نیزه بهم دوخت

 

چشام سیلِ اشکِ، دلم غرقِ خون

میدونی برام سختِ داغِ جَوُون

 

دیدی که چه جوری زیرِ دست و پا

بهارِ من و نیزه کرده خزون

 

*زینبی که برا بچه های خودش از خیمه بیرون نیومد، اما تا صدا ناله ی امام حسین بلند شد: ” وَلَدی علی!علی!علی!” آخه میگن: امام حسین تو کربلا یه جا خیلی داد زد، اونم کنارِ بدنِ علی اکبر بود، هی صدا میزد:” وَلَدی! وَلَدی!…” همین زینبی که برا بچه هاش بیرون نیومده بود، دیدن داره سینه زنون میاد، هی میگه: وای برادرم، وای علی اکبرِ حسینم، وای عزیزِ برادرم…اینجا زینب خودش رو رسوند حسین رو نجات داد،علما میگن: اگه زینب نبود، شاید حسین همون جا جون میداد، یه جایِ دیگه هم زینب خیلی کمک داد، دید حسین صورت رو کفِ پایِ مادر گذاشته، آخه پسر برا مادر میمیره…

یکی از علما میگه: یک جوانی اومد به من گفت: چرا شما هیئتی ها اینقدر گریه می کنید، گفتم: بشین برات یه قصه بگم، پیغمبرِ ما یه دختر داشت، این دختر باردار بود، تو کوچه میرفت، جلوش رو گرفتن،جلو چشم بچه اش سیلی به صورتش زدن، که امام صادق میگه: گوشواره تو گوشِ مادرِ ما زهرا شکست، میگه: دیدم این جوان داره گریه میکنه، گفتم: دیدی؟ دیگه به من نگو گریه نکن…

.