حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹حاج مجتبی رمضانی

روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم محرم ۹۹حاج مجتبی رمضانی

"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ" "اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن"   مانند مویت شد پریشان روزگارم نامت دلیلِ گریه ی بی اختیارم   مثل جوان از دست داده، وقتِ گریه تا هفت خانه میرود داد و هوارم   *هر کی هر چی میخواد بگه،بگه، تکلیفِ مارو امامِ صادق مشخص میکنه، امام صادق فرمود:"نوحوا علی الحسیننوح الثکلیعلیولدها" برا جدِّ ما مثلِ مادرایِ جوان مُرده گریه کنید.*   در روضه وقتی که نگاهم کرده باشی مانند اسپندِ عزایت بی قرارم   *دیدی بعضی وقت ها حالت فرق میکنه، توی جلسه که میآیی قلبت سنگینی میکنه، هنوز جلسه شروع نشده، نگاهت میوفته رویِ دیوار، می بینی نوشته شده "اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ" آروم آروم بارون از چشمات میاد*   پایِ پیاده آمدم پایِ مزارت تا که بیآیی بعدِ مرگم به مزارم   در لحظه ی آخر نگاهِ آخرم‌ گفت من میروم اما دلم‌ را میگذارم   با داغِ شش گوشه کشیدی گوشِ من را در فصلِ پاییزِ فراق ، ابرِ بهارم   تنها به شوقِ دیدن ماهِ محرم هر روز دارم روزها را میشمارم   بدجور فقرِ معنوی دارم کمک کن در روضه کاری داشتی دنبالِ کارم   وقتی تو را زهرا به این بانو سپرده من هم خودم را دست زینب میسپارم   *مادری که نگرانِ جوانت هستی، میگی برا بچه ام دعا کن، دستش رو بذار تو دستِ حضرتِ زینب...*   مقتل نوشته خواهرت اینگونه فرمود: ای وای باقیمانده ی ایل و تبارم   *دیگه از برادرم چیزی نمونده...*   از آن زمانی که سرِ تو سنگ خورده سنگِ صبورم دائماً سردرد دارم   *شبِ حضرتِ قاسمِ، تویِ شهدایِ کربلا، همه رو اول سر بریدن، بعد سوار اسب شدن، رو بدن تازوندن، اما بدنِ حضرت قاسم برعکس شد، تا افتاد رو زمین عمو رو صدا زد، ابی عبدالله حرکت کرد، تا دیدن آقا داره میاد، همه پا به فرار گذاشتن، از رویِ بدنِ حضرتِ قاسم رد شدن...وقتی ابی عبدالله اومد دید قاسم داره پاهاش رو رویِ زمین میکِشه...امانتِ برادرم...*   نکش پا رو خاکا، جلو چشمِ دشمن لبت غرقِ خونِ، همه هستیِ من   به دامادیِ تو، ندارم امیدی زیرِ سُمِّ اسبا چه قدی کشیدی   پُر از زخمِ کاریِ رویِ پیکرت تو دستایِ کی بوده مویِ سَرِت؟   دلِ آسمون از غمِ تو گرفت بمیرم برا دلِ مادرت   بمیرم عمو جون، چرا وا شد اَبروت بمیرم که نیزه، نشسته تو پهلوت   جایِ تیغ و تیرِ رویِ  پیرهن تو چرا پاره پاره است، تمومِ تَنِ تو   جلو چشمِ من،دست و پا میزنی چرا مادرم رو صدا میزنی   داری می بینی چقدر بی کَسَم تو آتیش به هستیِ ما میزنی   می گردم پیِ تو، میونِ غبارا تنت رفته زیرِ، پایِ نیزه دارا   با این زخمِ پهلو، با این زخمِ سینه میوفتم دوباره، به یادِ مدینه   می بینم که دستت شکسته ولی من این لحظه ی سخت و سر می کنم   با این ناله های دَمِ آخَرِت یادِ ناله ی پشتِ در می کنم   *فضه بیا بچه ام رو کشتن...گفت: از  یکی از مراجع سئوال می کنن، مگه امیرالمؤمنین تو خونه نبوده؟ چرا گفته فضه بیا؟ میگن اون عالم گریه شد: گفته چرا بوده، اما بی بی یه کارِ زنونه داشته...بچه ام رو کشتن... کربلا امام حسین اومد بالا سَرِ یه سینه شکسته، مدینه علی اومد بالا سَرِ یه سینه شکسته، حالا علی چی میگه:...*   روزِ عروسی مون، بهم یه قول دادی کنارِ من باشی، تو گریه و شادی   ولی تو رفتی و موندم تک و تنها قسمت بوده باشم، علیِ بی زهرا   *اگه پهلوون رویِ زمین بیوفته خیلی سخته، علی دیگه زانوهاش توان نداشت...*   زخمِ زبون و خنده ی دشمن،دلم رو پُر زغم کرد بغض حسن با گریه ی دشمن، پشتِ علیت رو خم کرد   مگه یادم میره، بچه ها ترسیدن به زخمِ ما مَردم، نمک می پاشیدن   اینقدر زدن تا که، تو یاسِ پرپر شی میخِ در هم نگذاشت، دوباره مادر شی   همه می دیدن، میونِ کوچه،شالِ من و تو دستات زمین می خوردم، زمین می خوردی، علی فدایِ زخمات   حرارتِ میخ و تیزیِ این مسمار تو رو اذیت کرد، بینِ در و دیوار   خودم دیدم قاتل، لگد به اون در زد بینِ دَر و دیوار، تو رو با خنجر زد جلویِ چشمام، غلافِ شمشیر، میخورد به رویِ بازوت رحمی نکردن، به محسنِ تو، دیدم شکسته پهلوت   زندگی مو دیدی، چطوری شد غارت بهم بگو خانوم، چی شده گوشواره ات؟   تو کوچه راتو بست، حرفِ فدک میزد حسن بهم گفته، تو رو لگد میزد   می گفت که دیدم از ضربِ سیلی، مادر زمین خورد همش می خندید، وقتی که مادر، چشمش نمی دید   تو گُل بودی، نه وقتِ پرپرت بود جوان بودی، نه وقتِ مُردنت بود   جوان بودی میانِ، نوجوانان نه وقتِ زیرِ گِل خوابیدنت بود .