حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹ حاج مجتبی رمضانی

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام  شب هفتم محرم ۹۹ حاج مجتبی رمضانی

یه دریایِ اشکِ، تو چشمم برا تو چه جوری ببوسم، کویرِ لباتو   تمومِ نفس هات، بُریده بُریده الهی بمیرم، که رنگت پریده   *دارم میرم آب برات بگیرم...*   رویِ دستِ من دست و پا میزنی پریشونی و خسته و نیمه جون   یا لب هات رو اینقدر بر هم نزن یا که، اَشهَدِ مادرت رو بخون   برا بارِ آخر، تو چشمام نگاه کن یه فکری برایِ منِ بی پناه کن   مثه اَبر و بارون، رو لبهات می بارم من هر جوری باشه، برات آب میارم   شبیه عَلَم، رویِ دستِ منی برایِ رسیدن به آبِ فُرات   می دونی چی اومد، به حالِ دلم دیدی از کی منت کشیدم برات؟   * امام زمان در ناحیه مقدسه میگه: " السَّلامُ عَلَى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیع المَرمِیِّ الصَّریع" یعنی سلام بر اون طفل شیرخواری که رویِ زمین افتاد، مقتل نویس ها میگن: شاید این سلام منظورش اینه: بچه از بغلِ بابا پرت شد افتاد رویِ زمین...*   توانی برایِ نفس های من نیست سه شعبه جوابِ تقاضایِ من نسیت   *من گفتم برید آبش بدید...آب نخواستم...*   با این التهاب و با حالِ خرابُ چه جوری بدم من جوابِ ربابُ   میرم پشتِ خیمه که خاکت کنم خجالت کشیدم از این حالِ تو   امام حسین به خودش می گفت: من چه جوری جوابِ رباب رو بدم، دلش شورِ رباب رو میزد، یه وقت رباب اومد، همه منتظرن بره سراغ بچه، میگه دست گذاشت رو شونه ی حسین، گفت: آقا! سَرِ شما سلامت، غصه ی من رو نخور، فقط خاک روش نریز، آقا رفت عقب، مادر اومد کنارِ قبر...*   باید جایی خاک کنم، که کسی با نیزه نگرده به دنبالِ تو   *گفت: امیر! دقیقاً همین جاها بود، دیدم حسین داره قبر میکنه. گفت: نیزه بده معلوم میشه، شروع کردن نیزه زدن تویِ خاک، یه دفعه بچه با نیزه بالا اومد...این شعر برا بعدِ روزِ عاشوراست، ببین رباب چه جوری با طفش حرف میزنه...*   چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت  در بغل زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین  شیر دارم   دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد   مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی دلم سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد   دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم   فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی   عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا .