نمایش جزئیات

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹ حاج سید مهدی میرداماد

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام شب هفتم محرم ۹۹ حاج سید مهدی میرداماد

عزای اشرف اولاد آدم است بیا
عزیز فاطمه ماه محرم است بیا

بیا که پُر شده از ذکر یاحسین جهان
بیا که ولوله در خلق عالم است بیا

هلال ماه عزا میدهد ندا به فلک
که ماهِ گریه و اندوه و ماتم است بیا

*امشب به خاطر اون گهواره ای که، یه شیرخواره توش گذاشتن .. هی میومدن بچه ها نگاه میکردن میدیدن لباشُ هی به هم میزنه زبون دور دهن میچرخونه .. آقاجان به خاطر اون مادری بیا که هی از این خیمه رفت تو اون خیمه .. امشب میخوام روضه‌ی مادرانه بخونم .. اصلا مادرا امشب مجلس گرم کن بشن به جای مادری گریه کنن که تو کربلا گریه نکرد .. مگه میشه بچه تُ جلو چشمت ذبح کنن و گریه نکنی .. کیه این مادر ..*

هلال ماه عزا میدهد ندا به فلک
که ماهِ گریه و اندوه و ماتم است بیا

پریده رنگ زِ رخسار مادرت زهرا
قد رسول خدا در جنان خم است بیا

به زخم هایِ تن پاره پاره‌ی شهدا
خدا گواه‌ست که تیغ تو مرهم است بیا

اگر شوند سماوات چشمه چشمه‌ی اشک
* الحمدلله قبل محرم نگران بودیم نکنه محرم روضه ها کم بشه تعطیل بشه .. الحمدلله مردم سنگ تموم گذاشتن .. یه پرچم یا حسین بلند کرده نذاشته این چراغ خاموش بشه ..*

اگر شوند سماوات چشمه چشمه‌ی اشک
به یادِ قطره‌ی خون خدا کم است بیا

لوای سرخ حسینی ندا دهند همه دم
که غیر تو چه کسی صاحب دم است بیا

*اینی که توی دعای ندبه میگی أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ .. کجاست اونی که منتقم اون خون باشه طالب اون خون باشه .. امشب شب اون شهیدیه که یه قطره خونش روی زمین کربلا نریخت .. امشب شب اون شهیدیه که امام باقر میگه این خون یک قطرشم به زمین نریخت .. *قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ ..* بعد امام باقر میگه اگر یک قطرش روی زمین میریخت شاید عذاب نازل میشد .. مگه یه بچه‌ی شش ماهه چقدر خون داره .. هم خون رو به آسمان پاشید ‌.. هم محاسنش رو خضاب کرد .. این خون یک قطرشم به زمین نریخت .. بمیرم برات آقاجان .. خیلی مادرا منتظر بودن شب هفتم بیاد بچشونُ رو دست بگیرن .. امشب دلم میخواد مادرانه گریه کنن مردا ..

لالا لالا لالا ای گل پونه
قناریِ بی آب و دونه ..
خدا خودش روزی رسونه

لالا، مادرِ تو بدون شیرِ
گریه نکن صدات میگیره
این لبه یا اینکه کویرِ

*اینا زبون حال رباب تو خیمه ست*

گفتم یکی به سقا
بگه داره میشه دیر
زودتر بیاد وگر نه
بچم میفته از شیر ..

گفتم بگن به بابات
فکری برا عطش کن
مادر رو دست من کم
به هوش بیا و غش کن ..

لالا، نشون نده اینقدر گلوتُ
وا کن دو دست کوچولوتُ
دعا بکن یکم عموتُ ..

لالا، پرستوی سرخ و سفیدم
کی گفته من شیرت نمیدم
شیری نمونده ای امیدم ..

تا که عموتُ داری نیاد که ناامید شی
عمو میاد با آبُ نمیزاره شهید شی

*اما همه‌ی این حرفا و آرزوها بر باد رفت .. بچه رو گرفتُ برد .. من امشب اجازه میگیرم از سادات میخوان یه روضه ای بخونم برخلاف همیشه از بچه رو دست گرفتن نمیگم، از تیر سه شعبه نمیگم از فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ نمیگم .. از سر به پوست آویزان نمیگم ..از قنداقه‌ی غرق خون نمیگم .. امشب میخوام همه‌ی اینارو رد کنم بیام یه جایی، از اونجا به بعد روضه بخونم .. از اونجایی برات روضه بخونم که حسین نشست کنار قبر علی اصغر .. از اونجایی که خودش با دست خودش قبر کند ‌..

این شعر زبان حال ابی عبدالله با قبرِ .. تا با نوک شمشیر یه قبر کوچیک کند شروع کرد به قبر نگاه کردن ..*

بارالها حسین از عشقی
که زِ تو مُنفَک است میترسد
قبر اما عجیب تاریک است
پسرم کوچک است میترسد

روی این تن چگونه سنگ لحد
مثل اهل قبور بگذارم
آه باید به جای گهواره
پسرم را به گور بگذارم

آه ای قبر صورتش زخمی ست
آه ای قبر جسمش آزرده ست
آه ای قبر تو مراقب باش
تیر تازه به حنجرش خورده ست

*زبانِ حال بگم .. تا بچه رو گذاشت توی قبر * اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا علیِ اصغرِ من ..*

این صدای گرفته‌ی باباست
برو تا مادرت نیامده ست ..

بیم دارم برسد سر زده از راه رباب
زودتر خاک بریزم که تماشا نکند

*یک مرتبه شنید دو تا خانم دارن داد میزنن حسین صبر کن .. میخواست خاک بریزه دید رباب هی میخوره زمین هی بلند میشه .. صبر کن آقا یه بار دیگه بذار ببینمش .. حسین ..

از قرآن برات روضه بخونم، هر وقت قصه‌ی مادر میاد مادرانِ زیادی تو قرآن هستن یکی از اون مادرا، مادرِ حضرت موسی ست .. داستان حضرت موسی رو همه شنیدید و بارها خوندید؛ وقتی بچه‌ی یه روزه گذاشت تو سبد گذاشت رو آبِ روان خیلی سخت بود برا مادر .. به مادر موسی چهار جمله رسید، عینِ عبارتِ قرآنِ .. این چهار عبارت انگار مادر موسی رو آرام کرد .. اول اینکه به مادر موسی وحی شد *وَ أَوْحَيْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌ ..* دوم دل مادر رو آرام کرد *رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا* دلش رو آروم کرد با این وحی .. سوم به مادر موسی قول دادن *إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ* ما برش میگردونیم .. چهارم بهش قول دادن پیغمبرش میکنن این پیغمبری میشه*وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ ..* هم وحی شد، هم دل مادر آروم شد، هم بهش قول دادن موسی رو برمیگردونن، هم قول دادن پیغمبر میشه در آخر .. اما من از شما مردم سوال میکنم کسی دل ربابُ آروم کرد یا نه؟!..

سه تا نکته بگم نکته‌ی اول، مادر موسی از بچه‌ی یه روزه‌ش به ظاهر گذشت .. مادرا حرف منو میدونن از بچه‌ی یه روزه گذشتن راحت تره تا از بچه‌ی شش ماهه .. شش ماه توی بغل رباب خندیده بود ..
دومین مطلب، مادر موسی بچه رو گذاشت رو آبِ روان .. یااباعبدالله اما ابی عبدالله بچه رو گذاشت وسط خون ها قنداقه غرق خون بود آب روان نبود یه دریای خون ..
سومیشم بگمُ ناله بزنی یااباعبدالله .. بگم آقاجان بمیرم برات .. پدر حضرت موسی نبوده، مادر بچه رو سپرد به آب روان .. عمران نبود اما کربلا بچه تو بغل بابا دست و پا زد ... ابی عبدالله نگاه دید گوش تا گوش علی پاره شده .. یه نگاه کرد خودش تیر سه شعبه رو کشید بیرون .. خودش بچه رو تو خاک گذاشت .. بلند بگو یاحسین ..*