حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه ورود خاندان آل الله به کربلا شب دوم محرم سید رضا نریمانی

روضه ورود خاندان آل الله به کربلا  شب دوم محرم  سید رضا نریمانی

«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ»

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ..
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

باحق بگو از نوکران غم را نگیرد
دار و ندارِ ماست ماتم را نگیرد

*شنیدم هرجایی نامت برده بشه حرمتِ .. فلذا فرقی نمیکنه کجا بگم حسین .. انگار تو حرمت دارم میگم حسین ..

به تو از دور سلام
به سلیمان نبی از طرف مور سلام
به تو از دور سلام
به حسین از طرف وصلۀ ناجور سلام*

ماه حسین آمد بخواه از مادر او
از ما گنه کاران محرم را نگیرد

از چشمهای گریه کن های حسینش
ارث به جا مانده از آدم را نگیرد

دلبستگی ها را بگیرد صحبتی نیست
اما فقط، ذکر حسینم را نگیرد

پرچم بماند بر زمین و زنده باشد
حاشا برا نوکر که پرچم را نگیرد

گمراه خواهد شد یقیناً ،هر کسی که
دامان او این حبلِ محکم را نگیرد

یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم
از ما خدا این اشکِ با هم را نگیرد

ای کاش! شمشیر و سنانُ خنجرُ تیر
جسم ولیُّ اللّهِ أعظم را نگیرد

حداقل ای کاش در گودال قاتل
در پنجه موی شاه عالم را نگیرد

کس نیست تا با ساربانِ او بگوید
اینگونه از انگشت، خاتم را نگیرد

شاعر:محمدجواد شیرازی

  

.

قرارِ زندگی هامون، همش دور و ورت باشه
مرام و باورم مثلِ، مرام و باورت باشه

نشد بشناسمت آقا، حالا این نوکرت گیره
یه کاری کن حسینی شم، که دیگه واقعاً دیره

فدای خونوادت شم، کمک کن خونوادم رو
یکم بهتر شده حالم، نگیر از من محرم رو

یه چندوقته که دلگیرم، من از زندونِ این دنیا
تو که دلواپسم بودی، پَرُ بالم بده حالا

قرار این بود و میمونه، که با برنامه ترباشم
برای بچه هام باتو، یک الگو یک پدر باشم

تا وقتی با توام مولا، توخونم آشنادارم
یه عمره توی این خونه، یه عکس از کربلا دارم

دلم سنگه ولی حتما، یه روزی باتو دُر میشه
یه روزی اخرش این بد،میاد پیش تو حُر میشه

شاعر:  محسن ناصحی

من حقم که، لایق نشدم
من حقمِ چون، عاشق نشدم

مثه فردایی کاروان رسید کربلا .. همه خیالشون راحته چون نگهبانی مثه عباس داره از خیمه ها محافظت میکنه .. رقیه راحت بخواب ..
ــــــــــــــــــ
نگرونم به جون خودت قسم
چه کنم خیلی برات دلواپسم
وقتی گفتی کربلا، دلم گرفت
جوری که بالا نمیاد نفسم

گله از این دلِ عاشق می‌کنم
میشنوی صدامو هق‌هق می‌کنم
یه چیزی بگو دلم، آروم بشه
یه چیزی بگو دارم، دِق می‌کنم

نمیدونم چه خاکی سرم کنم
خیمه‌هامونو باید علم کنم
باید از جلوی پای بچه‌ها
دونه‌دونه سنگ و تیغ و جمع کنم

قول بده مراقب خودت باشی
زبونم لال اگه افتادی پاشی
بلایی سرت بیاد من چه کنم
جز تو هیچکی و ندارم داداشی

قول بده به سمت درگیری نری
طرفِ مسیر هیچ تیری نری
دم گوش ذوالجناح اینو میگم
قول بده سمت سرازیری نری

آروم آروم توی ازدحام بزن
اگه افتادی زمین صدام بزن
حرمله به جای سینه‌ی حسین
تیرتو به سمت بچه‌هام بزن
ــــــــــــــــــ
یک دم تصورکن، که زینب بی‌تو باشد
اکبر نباشد، تازه سقا هم نماند
برگرد تا زخم گلوی خشک اصغر
تشنه برای جرعه‌ای مرهم نماند

نزد رقیه باش تا آرام باشد
درسینه‌اش یک ذره درد و غم نماند
برگرد تا اینکه زبانم لال، زینب
وقت شلوغی بین نامحرم نماند

انگشترت دستت نمی‌ماند رَدش کن
تا ساربان در فکر این خاتم نباشد
ــــــــــــــــــ
خدا رو شکر که خیمه سیرابه
حالا که مشکامون پُر از آبه
رقیه رو دوش اباالفضل و
علی رو دست مادرش خوابه

ولی دلم یه دنیا غم داره
دلشوره آرومم نمیزاره
جای گلای باغ زهرا نیست
تو این بیابون که پر از خاره

اشکم می‌ریزه داداش به احوالت
زخمی نشه یه وقت پَر و بالت
بری ازم جدا بشی و من
بخوام بگردم اینجا دنبالت

نمیزدی حرف جدایی کاش
تو رو خدا فکر دل من باش
حتی واسم سخته می‌بینم که
خاکی شده صورت تو داداش

میدونم اینا نقشه‌ها دارن
میخوان تو رو جدا کنند ازمن
دلواپسیام میشه بیشتر با
صدای پای مرکب دشمن

از تیغ و نیزه‌ها نشی سیراب
نمونی تشتۀ جرعه آب
لباس کهنه رو تنت کن که
نسوزونه تنِ تو رو آفتاب

.

 

 

.

همه اینا برا امروز بود بریم روز عاشورا ..

منم زینبی که، غریبیتو دیدم
توی نصف روز از، زمونه بریدم
تو میدونی داداش،که من چی کشیدم
یه جوری به دور، حرم میدویدم

تموم امیدم، یهو نامید شد
که باد مخالف، وزید و شدید شد
تو گرد و غبارا، تنت ناپدید شد
موهامو می بینی، یه روزه سفید شد

که دیدم به دورت، عدو حلقه بسته
یکیشون با چکمه، رو سینه‌ات نشسته
دیدم قاتلت رو، که خنجر به دسته
صدا میزدی با، دهان شکسته

همون روضه‌ای که، گلوتو بریدن
با سر نیزه هاشون، تورو میکشیدن
منو مادرت رو، گمونم ندیدن
که با مرکباشون، به روت میدویدن

همه دور زینبُ گرفتن .. عقیله میخواد از ناقه پیاده بشه ، همۀ بنی هاشم اومدن؛ حلقه زدن دور این خانم و گرفتن .. چه خبره؟؟ عمۀ سادات میخواد از ناقه پیاده بشه ، کسی نباید قد و بالای این خانم و ببینه ..

یه بار تو کوچه ها قد و بالای مادرم و دیدن بسه .. یه بار در خونه برا علی مادر ما از خونه بیرون اومد .. کمربند علی رو گرفت. همه مادر مارو دیدن بسه ..

همه بنی هاشم اومدن؛ چه خبره؟ عقیله میخواد از مرکب پیاده بشه .. اما یه روزی هم رسید همه رو بی بی سوار ناقه ها کرد؛ یهو دورش رو نگاه کرد دید دیگه کسی نمونده .. میخواد سوار ناقه بشه؛نمیتونه ..

.