حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا محرم ۹۹ استاد حاج منصور ارضی

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام شب عاشورا محرم ۹۹ استاد حاج منصور ارضی

السلام علیکم یا مولاتی یا فاطمه الزهرا

از چشم گریه ماند و از گریه عزتش
از جام باده ماند از باده لذتش

فرمود امام صادقِ ما روضه جنت است
دنیا جهنم است برو سمت جنتش

ما را حسین بهر خودش انتخاب کرد
اینجا کسی نیامده الّا به دعوتش

عرفان ناب چیست همان گریه بر حسین
صد سال فیض ریخته در نیم ساعتش

تا زنده ای به هر نَفَسی یاحسین بگو
فردا میان قبر تو هستی و حسرتش

یک روز هم شبیه به حر میخری مرا
بخشیده میشویم همه در نهایتش

آنکس که کار کرد برای عزای او
حتی عبادت است دم استراحتش

صد بار قهر کردم و دنبالم آمدی
ماندم دگر چه کار کنم از خجالتش

خون حسین قاطی کرب و بلا شده
صد مرده زنده میشود از بوی تربتش

جان داشت به خیمۀ‎ او حمله ور شدند
فابک على الحسین شکستند حرمتش

*خطبه خواند حضرت .. دیگه این پیرمردای لشکر با هم میخندیدن و شوخی میکردن .. خطبه ش که تمام شد یه وقت خواهرش اومد جلو .. دامنش رو زمین کشیده میشه صدا زد حسینم راستی راستی فردا تو رو میکشن ؟.. گفت یه سوال دارم داداش میشه فردا به این لشگر بگی به جایِ تو منو بکشن من نمی تونم طاقت بیارم .. تا گفت نه؛ روایت میگه چنان به صورتش زد و غش کرد .. یه وقت ابی عبدالله فرمود خواهرم مواظب باش صبرتُ شیطان نبره .. هر خیمه ای رفت دنبالِ ابی عبدالله می اومد آخه فردا میخوان تو رو از من بگیرن ..

داره نگهبانی خیمه های رو میده یه وقت دید یه سیاهی تو تاریکی داره جلو میاد .. آی سیاهی کیستی؟! مگه نمیدونی عباس پاسبانِ حرمست .. یه وقت دید صدا، صدایِ زینبِ .. دستشُ گذاشت رو سینه‌ش ادب کرد، خواهرم خیالت راحت من امشب نگهبانِ خیمه هام .. یه وقت صدا شد عباسم داداشم حسین غریبِ .. فردا کمکش کن .. یادتِ اون شبی که بابام سفارش کرد عباس حسینمُ یاری کن .. گفت آره یادمه .. گفت اومدم همینو یادآوری کنم .. عرضه داشت خواهر فردا اگه اجازه بده آقام اَحدی ازشون رو زنده نمیزارم ..

هلال ابن نافع میگه نیمه‌ی شب دیدم آقام زد به بیابونا .. نگران شدم آرام دنبالِ آقا راه افتادم .. دورادور مواظب و نگران آقا بودم .. همین طور که میرفت میدیدم آقا خم میشه، میشینه میره جلوتر .. اطرافِ خیمه رو چرخید یهو گفت کیستی دنبالِ من میای؟ گفتم غلامتم آقا .. فرمود برا چی میای!! عرضه داشتم نگراتونم آقا دارید چه کار میکنید .. یه وقت دیدم یه ناله ای زد .. خارهای این اطراف رو جمع میکنم .. آخه فردا بچه هام تو این بیابونا میدون ..*

بقچۀ کهنه ما هست لباست هم هست
هدیه مادر من هست ولی فردا نه

بنشین خوب ببین چادر من را حالا
چادرم بر سر من هست ولی فردا نه

ترسم این است که تو دق بکنی از حرفم
به سرم معجر من هست ولی فردا نه