نمایش جزئیات

روضه ورود خاندان آل الله به کربلا شب دوم محرم حاج محمد طاهری

روضه ورود خاندان آل الله به کربلا شب دوم محرم حاج محمد طاهری

السلام علی القلب زینب الصبور
همه گفتن آقاجان این چه سرزمینی ست که مارو آوردی؟.. زینب شروع کرد حرف زدن فرمود: *

بیابان با وجودِ تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خارِ مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست

اگر در به در کوه و بیابانم کنی عشق است
اگر زخمی صد خار مغیلانم کنی عشق است
پریشانم کنی عشق است حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل دنبال سامان نیست

بپرسی جای جایِ کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست از من نیز پنهان نیست

برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسین قبل خنجر تو حسین بعد خنجر من
تجلی میکنم در تو تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هردو آغاز است پایان نیست

به زیر سایبان قد و بالای تو میخوابیم
منو این کاروان از چشمۀ فیض تو سیرابیم
نبین که دست ما دور است از آب و پای آبیم
فراتِ بی لیاقت لایق لب های طفلان نیست

چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتاد
چه خوشبخت است آنکه روی نعشش عبات افتاد
یکی با لب یکی با دل یکی با سر به پات افتاد
دلِ سلطان عالم را به دست آوردن آسان نیست

به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماهه خندان نیست

جانم بِنِه پا بر زمین این خاک ها مشتاق لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمان داری ات این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحب خانه مهمان نیست

*مهمان داری تو لیاقت میخواد حسین جان .. خودم به تنهایی دورت میگردم*

میان کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی
به همره بارِ گل آورده ام آن هم چه گل هایی
غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست

*خیالت راحت باشه داداش ..*

نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان
طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان
همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست

محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبرِ من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیر زن باشد به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان هرگز سنان جزو مردان نیست

تا ابی عبدالله سوال کرد هرکسی یه جوری از این سرزمین نام برد .. یکی گفت شاطی الفرات یکی گفت طف .. یکی گفت نینوا .. تا گفت آقا جان اسم این سرزمین کربلاست .. یه وقت دیدن یه آهی کشید حسین فرمود: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ البَلا .. هاهُنا وَاللّهِ مَناخُ رِکابِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ سَفْکُ دِمائِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ هَتْکُ حَریمِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ قَتْلُ رِجالِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا نوشتن ابی عبدالله همه رو دور هم جمع کرد مرحوم شیخ شوشتری اینطور نقل کرده ابی عبدالله شروع کرد ساعتی گریه کردن .. اینجا همونجایی که زن هامونُ به اسارت میبرن .. ای حسین …

.


 

.

گفت حسین:

دارم، با اشک کربلاتُ میبینم
دارم، غم نگاهتُ میبینم
اونقدر گرم هوا که از حالا
زخم روی لبات و میبینم

ای وای، منو اشکُ آه
تو این سرزمین، نزن خیمه گاه

ای وای، جلوتر نرو
میترسم ازم بگیرن تورو

ای وای، بمیرم برات ..

چشمام خیره به سمت گوداله
اینجا میشنوم از مادر ناله
ای وای تعبیر خواب من اینجاست
جسمت به زیر مرکب پا ماله

ای وای، بمیرم حسین
بدون تو من اسیرم حسین

ای وای، یه روز از جفا
میبینم تورو توی بوریا

ای وای، بمیرم برات ..

اینجا به روت میبندن دریارو
اینجا میبینم اشک زهرا رو
تیری که توی قلبت میشینه
ای وای میدره چشم سقا رو

ای وای، روی خاک میشینی
تو آسمونا رو دود میبینی

ای وای، که رحم ندارن
رو سینه‌ی تو قدم میذارن

ای وای، بمیرم برات ..

.