نمایش جزئیات

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم حاج محمد رضا طاهری

روضه طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم حاج محمد رضا طاهری

ما فراموش کرده ایم آقا
کارِ دنیا بدونِ تو لنگ است
بی حضور تو تا صف محشر
جلویِ پایِ این جهان سنگ است

ما فراموش کرده ایم آقا
با تو دنیا بهار می گردد
با تو بر روی موج خوشبختی
همه‌ دنیا سوار می گردد

ما فراموش کرده ایم آقا
دردها از تو نسخه میگیرد
بی تو ای صاحب زمانه‌ی ما
روح و جانِ زمانه میمیرد

ما فراموش کرده ایم آقا
با تو پا تا به سر همه دردیم
بی تو در کوچه های گمراهی
با تو ختم به خیر می گردیم

ما فراموش کرده ایم اما
تو فراموشمان نخواهی کرد
می کشد انتظارت این عالم
ای سفر کرده از سفر برگرد

شعرِ بی‌روضه شعر بی نمک است
یا اباصالح ای بهارِ حسین
میرسد آن زمان که میخوانی
روضه ای بر سرِ مزار حسین

*آره والا .. این طالب بدم المقتول بکربلا ..*

بی گمان در کنار شش گوشه
از تن و آفتاب میخوانی
با دو چشم ترت برای همه
روضه هایِ رُباب میخوانی

*آقاجان ما کنار قبر ابی عبدالله سلام میدیم اما سلام تو با سلام ماها خیلی فرق داره .. صدا میزنی أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ …*

.

  

.

 

*امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بی‌ست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازاده‌ی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..

اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله ‌.. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *

رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
نوجوان‌هایم سپرهای برادر میشوند
این پسرها پیشکش های منو عبدالله‌اند
صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند

*رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..*

آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند

*بچه‌های منو دست کم نگیر داداش ..*

خون قتال‌العرب جاری‌است در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند

*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمه‌ی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..*

زیر نیزه یاد غم های مدینه میکند
گریه کن های جوان مرگی مادر میشوند
هرچه باشد هر دو خواهرزاده‌های‌ محسنن
منتقم های شهید ضربه‌ی در میشوند
اکبر تو ارباً ارباً شد ولی شکر خدا
دست‌گل هایم پس از او زود پرپر میشوند

*گفت داداش بذار برن این بچه ها .. اینا طاقت ندارن ببینن دستای مادرشونُ بستن .. اینا طاقت ندارن ببینن تو شام منو سنگ میزنن ..*

.

 

.

داداش، نذار ببینن که تنهام
مَردم همه میخندن به اشکام
داداش، نذار ببینن دست بسته
زیر بارونِ سنگم تویِ شام

داداش، برات بمیرن
نبینن اینا که من اسیرم
داداش، تو اوج عذاب
منو نبینن تو بزم شراب

حسین بمیرم برات ..

*ابی عبدالله داره گل هاشونُ میاره .. شاید یه گل قمر بنی هاشم گرفته باشه روی دست .. یه گل زینبُ ابی عبدالله .. دارن میارن هرچی نگاه کرد به خیمه حالا دیگه داره حسین میخونه : *

بازم، منو غریبی ای دنیا
بازم منو خجالت واویلا
آخه، چطور باید این دو تا رو
سمت حرم بیارم دست تنها

ای وای، از پا نشستم
دو تا امانت مونده رو دستم
ای وای، ای داد بی داد
مادرشون کو؟! چرا نمیاد ..

ای وای،‌ کجایی زینب ..

گفتم، این دو تا لااقل میمونن
از تو شمر و سنانُ میرونن
اما دست گلای تو حالا
زیرِ پاها میونِ میدونن

ای وای، ندیدی خواهر
پیکر عُونت شد مثل اکبر
ای وای، وقتی محمد رو
خاکا افتاد تو رو صدا زد

ای وای،‌ کجایی زینب ..

.