نمایش جزئیات

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام روز عاشورا محرم ۹۹ سید مهدی میرداماد

روضه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام  روز عاشورا محرم ۹۹ سید مهدی میرداماد

تک و تنهاست حیدری دیگر نه سپاهی نه لشکری دیگر نه پسر نه برادری دیگر جز خدا نیست یاوری دیگر دوستانش همه شهید شدند دشمنانش همه یزید شدند صبح تا عصر پیکر آورده چقدر جسم بی سر آورده لیک با آنکه اصغر آورده خستگی را زِ پا درآورده کوهِ غم رویِ دوش چون کوهی عزم میدان نموده نستوهی با همه تشنگیِ بی حدش بست بر سر عمامۀ جدش شد قیامت چو راست شد قدش سِیلی از اشک و آه شد سدش میکند با هزار افسوسش غیرت‌الله ترکِ ناموسش *خیلی برا یه مرد سخته زن و بچه‌شُ بین نامحرما رها کنه ..* میخورد بوسه بر سر و رو ها دست‌ها در نوازشِ موها کس نداند چه گفت زان سوها که درآورده شد النگوها او چه گفته که میشود با هم گرهِ معجرِ همه محکم حرفِ تاراج را زدن سخت است گریۀ مرد پیشِ زن سخت است رفتنِ روح از بدن سخت است از یتیمی خبر شدن سخت است همه طی شد اگر چه جان بر لب روبرو شد حسین با زینب .. *بعد پنجاه و چهار سال این خواهر و برادر میخوان از هم جدا بشن ..* دو خدایِ وفا مقابلِ هم دو دل آرام آگَه از دلِ هم چارۀ مشکلند و مشکلِ هم دو مسیح‌اند یا دو قاتلِ هم هر دو یک روح در دو جسمِ پاک یک نفر اما با دو جسم و اسم پاک هر دو هستند جانِ یکدیگر آشنا با زبانِ یکدیگر شده شرحِ بیانِ یکدیگر اشکشان روضه‌خوانِ یکدیگر کس نشد جز خدایشان آگاه ز آنچه گفتند با زبانِ نگاه *وقتی حرفا رو زدن، وقتی اون وصیتُ عمل کرد، ابی عبدالله جدا شد، مهلاً مهلا رو گفت، زیرِ گلو رو بوسید .. رفت به سمتِ میدان حالا فصل دوم شعر رو بشنو: موجِ خون بر تنُ به اوجِ جلال داشت حالی محول الاحوال رفته از حال یا شده بی حال شد به هر حال راهی گودال تا زِکف داد جانِ جولان را دوره کردند فخرِ دوران را میرسد بر تنش زِ هر تکبیر *تکبیر میگفتن نیزه میزدن، الله اکبر میگفتن شمشیر میزدن .. وَ كُلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ .. میگفتن هر چی بیشتر بزنی ثوابِ بیشتری میبری .. میرسد بر تنش زِ هر تکبیر تیر یا نیزه سنگ یا شمشیر شک ندارم جبینِ او که شکست چشم خود را خدایِ او هم بست بر سرم خاک، شاه بر خاک است غرق در خاک و خون تنی پاک است به خدا این عزیزِ افلاک است که تنِ پاکِ او پر از چاک است این چه شرحی ست خاک بر دهنم کاش صحت نداشت این سخنم *افتاد تو گودال.. بعضیا میگن تنها جون داده .. نه! تنها جان نداد ..* وای بر من که خواهرش هم بود خواهرش بود، مادرش هم بود غیر از آنها برادرش هم بود پدرش، جّدِ اطهرش هم بود بس که گفتن عطش، عطش کردن شمر آمد تمام غش کردن .. *همه داشتن نگاه میکردن .. دورِ حسین جمع بودن ..* سنگ آمد به جنگِ آیینه سنگ و آیینه خصم دیرینه داشت از بس به سینه‌ش کینه سنگ دل، پا گذاشت بر سینه خنجرش را گذاشت بر حنجر حنجرِ عشق کِی بُرد خنجر؟! *بابا ما تو حرم ابی عبدالله هم بدونِ کفش نمیریم، میگیم با کفش تو حرم بریم بی ادبی به حسینِ .. پا گذاشت رو سینه .. ابی عبدالله یه نگاه کرد گفت خیلی جایِ بلندی رو انتخاب کردی برا نشستن .. میدونی کجا نشستی؟! اینجا بوسه‌گاهِ پیغمبرِ ..* آنکه ننگِ ابد برایش ماند آنکه شیطان برادرش میخواند شمرِ پستی که عرش را لرزاند جسم پاکِ حسین برگرداند پیشِ چشمانِ اشک ریزِ خدا سر برید از تنِ عزیزِ خدا *هی زیرِ لب میگفت صَدَقَ جَدي رسُول الله .. جدم گفته بود چه سگی تو رو میکشه.. جدم گفت صورتش پیسی داره، صورتش مثه سگ میمونه، بهم گفته بود چهره نحسِ تو رو ، عصبانی شد بلند شد گفت حالا یه کاری میکنم منو نبینی .. کاشکی با دست بر میگردوند .. با لگد حسینُ برگردوند .. ای حسین ..* سرِ او را که بُرد مظهرِ ظلم نام‌ها خوانده شد زِ دفترِ ظلم تنِ مظلوم ماند و لشکرِ ظلم اولِ غارت است و آخرِ ظلم لشکری گرگ و یوسفی بی سر هرکه زد هر چه داشت بر پیکر هرکسی خسته میشد از زدنش می ربود آنچه میشد از بدنش این یکی برد جوشن از بدنش دیگری برد کهنه پیرهنش سنگ ها را که بر جنازه زدن تازه بر اسب نعل تازه زدن *ده نفر اسب هاشون رو نعلِ تازه زدن .. ده تا اسب میشه چهل تا نعل .. اونم تازه.. بدنشُ له کردن.. امام سجاد تو خطبه شام وقتی پیغمبرُ معرفی کرد أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ .. وقتی امیرالمومنین رو معرفی کرد وقتی مادرشُ معرفی کرد گفت أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ دید همه دارن گریه میکنن گفت حالا بهت بگم بابام کیه؟! بگم من پسرِ کی‌ام؟!انا ابن الحُسَين القَتيل بِكَربَلا .. فرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا وكَفى بِذلِكَ فَخرا .. الله اکبر .. قتل صبر میدونی چیه؟! زمانِ جاهلیت حیوانات رو یه جوری میکشتن پیغمبر گفت حرامِ حیوان رو اینجوری بکشید .. حیوان رو مینداختن تو یه قفس، درُ روش می بستن انقد بهش نیزه میزدن، انقد بهش شمشیر میزدن .. انقدر عذاب میکشید خودش رو به در و دیوار میزد .. پیغمبر گفت این کار حرومِ .. امام سجاد میگه بابایِ منو اینجوری کشتن .. انقدر بهش نیزه زدن .. زود راحتش کنید مادرش داره میبینه .. .