نمایش جزئیات

روضه امام سجاد سلام الله علیه به نفس کربلایی مسعود پیرایش

روضه امام سجاد سلام الله علیه به نفس کربلایی مسعود پیرایش

پیرمرد بلا کشیده منم پسرِ شاه سربریده منم روضه خوانی که هرچه می گوید با دوچشم کبود دیده منم *چه کردن با این آقا .. فرمود: «یَا لَیْتَنِی لَمْ تَلِدْنِی‏ أُمِّی» .. کاش مادر منو به دنیا نمی آورد .. قربونه قبرِ بی چراغت ..* سر سفره به غذا تا نظرش می‌افتاد فکر اطفال گرسنه به سرش می‌افتاد *حال و هوات اربعینیِ .. ان شالله دیگه راهِ حرم باز بشه .. بریم تو موکبا اونجا روضه بخونیم و ناله بزنیم ..* شیرخواره بغل تازه عروسی میدید یادِ لالایِ ربابُ پسرش می افتاد گله می کرد زِ چشم بدِ بازاریها سر بازار همین که گذرش می افتاد *محملِ عمۀ ما را چقدر هول دادن به خدا از سر بازار بدم می آید ..* گوسفندی جلویش ذبح شد و رفت زِحال به دلش روضۀ ذبحِ پدرش می افتاد این چهل سال فقط سینه زد و گفت حسین یادِ گودال فقط سینه زد و گفت حسین یادِ روزی که زِخیمه نگران زد بیرون با عصا گریه کنان سینه زنان زد بیرون بی رمق جانب گودال نظر می انداخت دید با یک سر آشفته سنان زد بیرون از تنِ شاه لباسِ عربی را بردن نیزه از هر طرف پیکرِ او زد بیرون چادرِ فاطمه را هم به خدا خونی کرد خونِ آن حنجرِ خشکیده چنان زد بیرون دورِ ناموسِ خدا حلقۀ نامحرم بود خواست کاری بکند حیف که‌ فرصت کم بود آنطرف‌ چشم نوامیس بدستانش بود اینطرف برروی دستش گره ای محکم بود هرکه‌ پرسید ز بازار فقط گفت الشام.. گفت‌ آنقدر بدانید که‌ خولی هم بود وسط مجلس می تکیه به زینب دادم چون که بر عرش خدا تکیه زدن حقم بود گذر از شام به جز طعنه و آزار چه داشت سهل ای کاش که همراه خودش پارچه داشت شاعر:  سید پوریا هاشمی دستِ تو رو بستن بینِ بیابونا چقدر کتک خوردی از نامسلمونا بعدِ چهل سالم هنوز زمین گیری از خنجرِ کهنه، چقدر تو دلگیری آخه تو دیدی گوشواره ها رو چه جوری غارت بردن .. یادت می افته که خواهراتُ چه جور اسارت بردن .. از آهِ تو اینها، اصلاً نترسیدن جلو چشم مردم آتیش سرت ریختن چقدر تو رو آزرد بند و طناب آقا کشوندنت بینِ بزم شراب آقا چه ناسزاها شنیدی آخه میدنِ بازار ای وای .. سختِ ببینی تو عمه هاتُ میون انظار ای وای .. مگه یادم میره کعب نی و حمله و غارت مگه یادم میزه ناموسِ حیدر و جسارت مگه یادم میره دروازۀ شام و اسارت ای حسین ..... .