نمایش جزئیات
روضه شهادت امام رضا عليه السلام به نفس محمد حسین پویانفر
برسانید نگار و سر و سامان مرا بگذارید سر راه حرم، جان مرا کعبه یک سنگ نشان است، خدا کم نکند لطف پی در پی سلطان خراسان مرا آی مردم همه آبرویم دست رضاست من گنه کردم و داده همه تاوان مرا چند وقت است نخورده به ضریحش دستم چه کنم؟ چرخ فلک سرزده فرمان مرا گریه ام خنده ندارد، دل من تنگ شده باز کن گوشه ای از خلوت ایوان مرا حال شبهای گدا را چه کسی می داند صبح کن جان جوادت شب هجران مرا از همین فاصله دور، سلام آقا جان مهربان! دست بکش موی پریشان مرا تن بیمار مرا باز در آغوش بگیر اینقدر طول نده مهلت درمان مرا *ما هر موقع غم وغصه سراغمون اومده، هر موقع از این دنیا خسته شدیم، خودمون رو رسوندیم حرمت آقاجان، دردها و غصه هایی که عزیزانمون ازش خبر ندارن، آروم آروم زیرلب تو این حرم زمزمه کردیم* امام رضا قربون کبوترات یه نگاهی هم بکن به زیر پات من اومدم پیشِ تو زانو زدم خودمم خوب میدونم چقدر بدم قرارمی صاحب اختیارمی واسه من همین بسه کنارمی *"السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ایها الغریب یابن رسولالله "هرموقع حرمت اومدم گفتم...* در حریمت بس که دل رویِ دل است زائرين را، راه رفتن مشکل است *اباصلت میگه: همان طوری که فرموده بود دیدم عبا رو به سر انداخته، هرقدمی که بر میداره رو زمین میوفته به سختی دست به دیوار میگیره صدا میزنه: یا زهرا! هرطوری بود خودش رو رسوند میان حجره، درهای حجره رو بستند، از میان در نگاه میکردم دیدم گلیم حجره رو کنار زده این دامن عربی شو بالا زده، سینه رو به خاک میکشه، گاهی از اوقات صدا میزنه: وای جگرم، گاهی از اوقات صدا میزنه : وای پسرم.... مدینه کجا طوس کجا، جوادالائمه به اذن خداوند آمد سَرِ بابا رو به دامن گرفت، رسم هم همینه پسر سر پدر رو به دامن بگیره... شهدا فیض ببرند، از همین راه دور صدا بزنیم "صلی الله علیک یا ابا عبدالله" اما کربلا برعکس شد یه وقت صدای پسر بلند شد"يا ابَتا عَلَيكَ مِنّى السَّلامَ " ابي عبدالله تا رسيد كنارِ بدنِ علي اكبرش، مقتل ننوشته از اسب پیاده شد، سید بن طاوس نوشته: خودش رو از اسب به روی زمین انداخت، روی زانو به طرف پسرش اومد، هی صدا میزنه: "وَلَدی....."* میزنی تو دست وپا، من دست وپا گم کرده ام اکبرم! من بی تو راه خیمه رو گم کرده ام خیزاز جا آبرویم را بخر عمه رو از بین نامحرم ببر *مقتل نوشته هرچه کرد دلش آرام نشد، سر رو رويِ زانو قرار داد آرام نشد، سر علی شو به سینه چسباند دلش آرام نشد، لشکر دارن هلهله میکنند، (آي،گریه کنا!)، به اشک ابی عبدالله میخندیدند، دیدن بدن رو روی زمین گذاشت با انگشت سبابه خونها رو از لب و دهان علی بیرون آورد، صورت روی صورت علی گذاشت، هی صدا میزنه: "وَلَدی....."* صدا زد قرار نبود آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست وپا بزند *میگفت: دوتا صدا تويِ کربلا بلند بود، اول حسین میگفت: پسرم!...، اما یه وقت لشکر دیدن یه خانم، با پای برهنه، اون خانمی که سایه شو زن هاي همسایه هم ندیده بود، هی به سر میزنه هی صدا میزنه: برادرم!...یه وقت ابي عبدالله احساس کرد دستي روی شانه شه، برگشت دید زینب ایستاده، یه نگاه کرد به زینب، یه نگاه کرد به علی اکبرش صدا زد: علی اکبر!...* برخیز و رو به حرمله ی بدگهر مده پنجاه سال زحمت ما را هدر مده *"امام رضا فرمودند: یابن شبیب! هر موقع خواستی گریه کنی در غم حسین گریه کن..."دست هارو بالا بیارید یکدل ویکصدا صدا بزنید: ای حسین...* .