نمایش جزئیات

سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها_ حسین سیب سرخی

سینه زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها_ حسین سیب سرخی

کیستم من فاطمـه محبـوبۀ جان‌آفرینـم جنــۀالاعـلای قــربِ رحمـۀ للعالمینم لیلۀ القدری که کس غیر از خدا قدرش نداند معنــی «انا فتحنـــا»ی امیــرالمؤمنینم مادر پیغمبران از شخص آدم تا محمّد' بانـوی مـلک خـدا در آسمان‌ها و زمینم از ازل پیشانـی توحیـد را بـودم ستاره تا ابـد انگشـتر ختـم رسـالت را نگینم ذات حق کرده اراده تا که باشد یک حسینش ور نه ریزد تا صف محشـر، حسین از آستینم آن جناب مریـم عـذرا و این یکتـا مسیحش این مـن و ایـن یـازده عیسـای عیساآفرینم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ راستـی رکـن همه ارکان عالم کیست؟- حیدر در حقیقـت مـن همـان رکـن امـام راستینـم ایـن عجب نبْوَد چو پا در عرصۀ محشر گـذارم عفـو جوشــد از یسـار و رحمـت آید از یمینم سجـده و والشمس و واللیـل دخـان و عادیاتم کوثر و تطهیر و قـدر و فجـر و نور و یا و سینم هم به سیرت مصطفی فرموده در شأنم «فداها» هم به صــورت گفتــه صــورت‌آفرینم، آفرینم در حقیقت عبد حق خوانده، سپس گویید مدحم گرچــه فــوق مــدح خلــقِ اوّلیـن و آخرینم گاه مـی‌خوانند حــورم، گــاه مـی‌گویند انسان هر چه باشم بهتر از آن، هر چه هستم فوق اینم عصمتـم، زهـدم، عفافم، کعبه‌ام، رکنم، طوافم مـام نفس مطمئنـه، قـلب تقـوا، جـان دینـم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نی عجب گر چشم حق در من بیند روی حق را نیستم هرگـز خدا اما خدا را جانشینم مرتضی در من خدا را دید با چشم خدایی مـن خدا را دیده‌ام هر گاه حیدر را ببینم شب که همچون کوکب دُرّی جمالم می‌درخشد تــا فــلک انوار ثارالله خیزد از جبینم هم نبــوت را یگانــه چشمۀ عین‌الحیاتم هم ولایـت را فروزان آیـت حق الیقینم بهتریـن سادات عالم: چـار بانوی بهشتی مـن میـان چـار سادات بهشتی، برترینـم ایستادم روی پـا چون کوه، بر حفظ ولایت سیل اگر سیلی زنـد، آن نیستم کز پا نشینم بسته دست حـق زمام آسمان را در کمندم کوردل دشمن که پشت در ستاده در کمینم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این حمایت از علی، این ضربه‌های دست دشمن آن شرار آتش و ایـن خطبه‌های آتشینم بـا وجود آنکــه در راه علی اولْ شهیـدم پیش‌تر از مـن فــدا گردید طفـلِ نازنینم یـک مدینه دشمن و یک خانۀ آتش‌گرفته کس نبود آنجا به جز دیوار و در یار و معینم من که پیغمبر «فداها» گفت در حقم، همانا اولیـن یـــار فداکار امیرالمؤمنینم دست دادم لیک بند از دست مولایم گشودم تا بدانند اهل علم حامی حبل المتینم من شدم نقش زمین، بردند مولا را به مسجد؛ آه یارب تا قیامت از امامم شرمگینم من بـه یاری علی «میثم» مقاوم ایستادم شد خجل مسمار آهن، پیشِ عزمِ آهنینم

.