حمایت از واحد فنی سایت باب الحرم : شماره کارت 5892-1013-5929-2857 به نام علیرضا ملکی

نمایش جزئیات

روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به نفس حاج منصور ارضی

روضه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به نفس حاج منصور ارضی

نشد که غوره ی نارس شراب ناب شود
ضریح دامن او دست این گدا نرسید

نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف
شکسته باد ، پرم چون به سامرا نرسد

غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت

*پای رکاب رهبری اینهمه جوان وایسادن، چجوری دارن از آقا حمایت میکنن، اما امام عسکری هیچکی رو نداشت، آدم داریم یازده امامی، یهو کفر میگیردش،جعفر کذاب ادعاکرد، دوازدهمی راقبول نکرد، خیلی بترسیم. چطور ازفساد و بی حجابی و... در جامعه می‌ترسیم از اینم بترسیم نکنه ماهم پامون لغزشی پیدا کنه، داری میگی ابی عبدالله یه زهیری داشت پا رکابش وایساده بود، به همه گفت برید به اباالفضل هم گفت تو هم برو،اینجا بود گفتن: کجا بریم تازه ما اومدیم.*

غریب کربلا لااقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست

همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست

شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید
ز درد در وسط حجره دست و پا میزد

برای مرهم زخمش برای تسکینش
بلند مادر خود را فقط صدا میزد

همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت
شراره می زد و داغی دوباره شد تازه

دوباره کوچه و نامحرم و فدک نامه
و زخم گم شدن گوشواره شد تازه

همین که او دم آخر لبش عطش نوشید
برای تشنگی اش قدری آب آوردند

هنوز خاطر او مانده است این روضه
برای حضرت هادی شراب آوردند

*برا باباش شراب آوردند ،اگر هزار مرد رو اینجوری ببرن تو مجلس شراب، میگن مرده و جواب میده، ولی عمه جان ما رو بردن ،این بچه کوچیک ها بهم دیگه نگاه میکردند، میگفتن این چیه تو دست یزیده؟ هی می‌ریزه کنار سر بابامون...*

غریب بوده ولیکن امام بعد از او
سحر به پیکر پاکش نماز می خواند

کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد
شبیه ناحیه او روضۀ باز می خواند

فدای تو پدر و مادرم حسین غریب
فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود

شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید
سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود

*توی سامرا که میری، قشنگ دور امام عسکری، همسرشِ، خواهرشِ، عمه ی آقا هم هست ،پدر بزرگوارشون، همه یه ضریح دارند...
آقاجان! یا امام عسکری! به عمه ی شما حکیمه خاتون بهش یه اهانت هم نشد ، نشنیدی کسی اهانت کنه به مادرِ امام زمان، بمیرم برای اون خانمی که تمام اون کسایی که قرآن ازش یاد گرفته بودن ، این خیلی درده، اومده بودن کنار ناقه ی زینب، هر چی از دهنشون در اومد گفتن، تازه یکی اومد گفتن این چیه آوردی؟گفت: نان و خرماست آوردم صدقه بدم...ای حسین...*